سالها بعد

سالها بعد ...
وقتی دخترم از من میپرسد که چه شد این همه دفتر پُر از عاشقانه دارم
او را جلویم می نشانم
وقتی موهایش را میبافم
آرام میگویم
مردی همین گوشه کنارِ شهر
عاشقانه های مادرت را نشنید
و از آن روز تا به حالا
یک جفت چشم و یک صدای بم مادرت را شاعر کرده ...
دیدگاه ها (۱۱)

میانِ لباسهایِ آویزان،روی بندِ رختاندام زنی پیداست که ... تم...

اینکه گاهی دلم میگیردگاهی دستانم به زندگی نمیرودگاهی یک حصار...

برای شناختن ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗ...

حتی اگردستت از من کوتاه باشدباز هم موهایم رابرایت بلند نگه م...

بازگشت فرمانده

Part ¹³²راوی:---ا.ت درحالی که دستش دور بازوی جونگ کوک حلقه ش...

یه تک‌پارتییی جدید از جونگکوککک شییی؟؟:)))) به قلم لینا:)بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط