پارت ۱۹مافیای عشق
جونگکوک
منو و شوگا داشتیم قهوه میخوردیم که دیدیم جیمین از خوشحالی داشت بال در میاره، جیمین و به شوگا گفتم اون حواسش به گوشیش بود و گفتم شوگا
شوگا دهن بسته حرف زد : آهههه
میگم : جیمین چه چه ها نکنه یک کاری یا منتظره کسی هست هاهاها
شوگا دهنشو باز کرد: اره انگار که منتظره دوست دخترش باشه ولی اون دوست دختر نداره
جونگکوک : نکنه داره ما خبر نداریم
و به جیمین گفتم : ای جیمین چته داری بال در میاری نکنه عاشق شودی
جیمین :حرف دهن تو بفهم مگه من مثل تو هولم که هر کی رد بشه مخشو بزنم ها
جونگکوک ساکت شود و نوبت شوگا شود
شوگا: آه جیمین انگار ما داداشیم ها
جیمین : آی خدا من چه کار کردم که به اینا توله سگ دادی
ویو جیمین
حواسم به ساعت نبود که یکم با جونگکوک و شوگا بحث کردم وسط بحث که ساعت و نگاه کردم که دیدم دیر کردم و به شوگا گفتم که سوئیچ ماشین بهم بده اون هم داد
. (مگه دست خودش نده)
یک ساعت بعد
رسید م فرودگاه که جانی جلوی دره فرودگاه پیش جاده بود و کمی راه میرفت وایسادم پیش
جانی گفت : آقا مزاحم نشو
شیشه پایین و رفت جلو
جانی : آقا مزاحم نشو من دوست پسر دارم
بوق و جیمین: به به چشم روشن دوست پسر داری حالا اون پسر بدبخت کی که با تو دوست شود
جانی : ا.....ح داداشی چرا دیر آمدی مگه تو نمیدونی از دیر کردن خوشم نمیاد هاا
جیمین : خودتو به اون راه نزن بگو کی
جانی :داداشی بخدا دروغ گفتم من دوست پسر ندارم بخدا باور کن
جیمین : که این تور پس چرا گفتی دوست پسر دارم هاااا
جانی : اینو گفتم که مزاحم نشن
جیمین: نگو الهی الان پسرا دارن میمیرم برات که دوست پسر داری الان همسرت
جانی : داداشششششششش ( یکمی داد)
جیمین :مرض کوفت زهرمار درد
جانی : باشه خان داداش دیگه تکرار نمیشود 😐
جیمین : آفرین دیگه تکرار نشه و فردا باید کار های مدرسه انجام میدم بیای مدرسه پیشم میشینی که خیالم راحت بشه 😏👌
جانی : باشه وایستا مگه ما مدرسه داریم جیمین: اره قبلا بابامون برامون خرید😉
جانی : دلم برای باباجون و مامان جونم تنگ شود 💔😢
جیمین: منم دیروز رفتم سر قبر شون و گفتن خواهرت تنها کسی هست که تورو از نتهای درمیاره 💔😞
جانی : داداشی دلم برات تنگ شده چند وقت ندیدمت (چشماش پر از اشک )😢
جیمین: منم داداشی گلم 😖
جیمین وقتی دید که چشمای جانی
اشک میرخت بغلش کرد و مو هاش نوازش داد
جیمین: حالا میا برم خونه و من باید برم مدرسه
جانی : باشه داداشی دیرت شود
سوار ماشین شودن رفتن خونه و جانی رسوند و جیمین میخواست بره مدرسه که شوگا آدرس و شمارشو تهیونگ داد و جیمین ادرسشو دید و رفت یک گل خرید
منو و شوگا داشتیم قهوه میخوردیم که دیدیم جیمین از خوشحالی داشت بال در میاره، جیمین و به شوگا گفتم اون حواسش به گوشیش بود و گفتم شوگا
شوگا دهن بسته حرف زد : آهههه
میگم : جیمین چه چه ها نکنه یک کاری یا منتظره کسی هست هاهاها
شوگا دهنشو باز کرد: اره انگار که منتظره دوست دخترش باشه ولی اون دوست دختر نداره
جونگکوک : نکنه داره ما خبر نداریم
و به جیمین گفتم : ای جیمین چته داری بال در میاری نکنه عاشق شودی
جیمین :حرف دهن تو بفهم مگه من مثل تو هولم که هر کی رد بشه مخشو بزنم ها
جونگکوک ساکت شود و نوبت شوگا شود
شوگا: آه جیمین انگار ما داداشیم ها
جیمین : آی خدا من چه کار کردم که به اینا توله سگ دادی
ویو جیمین
حواسم به ساعت نبود که یکم با جونگکوک و شوگا بحث کردم وسط بحث که ساعت و نگاه کردم که دیدم دیر کردم و به شوگا گفتم که سوئیچ ماشین بهم بده اون هم داد
. (مگه دست خودش نده)
یک ساعت بعد
رسید م فرودگاه که جانی جلوی دره فرودگاه پیش جاده بود و کمی راه میرفت وایسادم پیش
جانی گفت : آقا مزاحم نشو
شیشه پایین و رفت جلو
جانی : آقا مزاحم نشو من دوست پسر دارم
بوق و جیمین: به به چشم روشن دوست پسر داری حالا اون پسر بدبخت کی که با تو دوست شود
جانی : ا.....ح داداشی چرا دیر آمدی مگه تو نمیدونی از دیر کردن خوشم نمیاد هاا
جیمین : خودتو به اون راه نزن بگو کی
جانی :داداشی بخدا دروغ گفتم من دوست پسر ندارم بخدا باور کن
جیمین : که این تور پس چرا گفتی دوست پسر دارم هاااا
جانی : اینو گفتم که مزاحم نشن
جیمین: نگو الهی الان پسرا دارن میمیرم برات که دوست پسر داری الان همسرت
جانی : داداشششششششش ( یکمی داد)
جیمین :مرض کوفت زهرمار درد
جانی : باشه خان داداش دیگه تکرار نمیشود 😐
جیمین : آفرین دیگه تکرار نشه و فردا باید کار های مدرسه انجام میدم بیای مدرسه پیشم میشینی که خیالم راحت بشه 😏👌
جانی : باشه وایستا مگه ما مدرسه داریم جیمین: اره قبلا بابامون برامون خرید😉
جانی : دلم برای باباجون و مامان جونم تنگ شود 💔😢
جیمین: منم دیروز رفتم سر قبر شون و گفتن خواهرت تنها کسی هست که تورو از نتهای درمیاره 💔😞
جانی : داداشی دلم برات تنگ شده چند وقت ندیدمت (چشماش پر از اشک )😢
جیمین: منم داداشی گلم 😖
جیمین وقتی دید که چشمای جانی
اشک میرخت بغلش کرد و مو هاش نوازش داد
جیمین: حالا میا برم خونه و من باید برم مدرسه
جانی : باشه داداشی دیرت شود
سوار ماشین شودن رفتن خونه و جانی رسوند و جیمین میخواست بره مدرسه که شوگا آدرس و شمارشو تهیونگ داد و جیمین ادرسشو دید و رفت یک گل خرید
- ۳.۱k
- ۱۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط