ات جیمناااااا نکننن این بدترین تنبیه هس باشههههه تنبی

ات : جیمناااااا نکننن این بدترین تنبیه هس ، باشههههه تنبیه قبلی رو بکن ولی اینو نه


جیمین: ......


ات : خیلی بدجنسی حرف بزن خببب

ات : جیمیننننننن لطفا قهر نکنننن دا ( با حالت کیوت

جیمین خواست از بغل ات بیاد بیرون که ات نزاشت

ات : تا نگی دوستی ولت نمیکنممممم

جیمین : ات خوابم میاد

جیمین دست ات رو گرفت و از بغلش امد بیرون

و رفت رو تخت دراز کشید

ات رفت روی شکم جیمین نشست

ات : جیمین

جیمین : به یک شرط

ات : هر جس باشه قبوله

جیمین : میخوام پدر شم

ات : پدر شی خب بشو

ات : چییی( تازه فهمید چی میشه

جیمین : اتتتتتت من دوس دارم پدر شم

ات : جیمناااااااااااااااااااااااااااااا ( باداد

جیمین : هوففففق باشههههه

ات : اشتی ؟

جیمین : ام

ات : بخوابیم

جیمین : اهوم

بعدددددد کلییی لوس بازییی خوابیدن
بیدار شدن جیمین رفت شرکت
ات و لیا تو خونه بودن
و همین طوری گذشت تا
ساعت ۹ شب
ات و لیا داشتن فیام میدیدن و جیمین هم نشسته بود

جیمین : بچه ها بریم بار

ات : بار ؟

لیا : الان

جیمین: اره پاشین بپوشبن بریم

لیا : اوکککک بریممم ( با ذوق

لیا رفت اتاقش تا حآصر شه

ات هم رفت اتاق

لباس دوتاشونم میزارم

وقتی ات اباس رو پوشید جیمن امد

جیمین : بله بله ( عرصی

ات : چیزی شده

جیمین : برو عوضش کن

ات : اخه من اینو تازه گرفتم

جیمین : خب چیمیشه

ات : اخه ذوق دارم بپوشم

جیمین : عوضش کن

ات ،: جیمناااااا من اینو دوس دارمممم

جیمین : ولی من دوس ندارم

ات : جیمیننننن لباس خودمههههه

جیمین : تو هم مال منییی پس حق نداری اون چیزی که مال منه رو بیرون بریزی

ات : جیمین من بیرون نریختم

جیمین : معلومه

ات : جیمین چیمیشه فقز یک بار به لباس من گیر ندیییی چرا لباس های منو دوس نداری


جیمین : لباسات خیلی خوشگلن ولی برای بار نه


ات : یک بار گیر نده

جیمین : تو هم یک بار مثل بچه ادم لباس بپوش

ات : پوشیدم دااااا

جیمین : این لباسهههه

ات : نه لباس زیره ( جررر😂😂

جیمین : اونجا ویسگی نمیخوری

ات : بیشعور ( ارم

جیمین رفت

لیا : ات میشه این لباست رو بپوشم ( طبق معمول لباس نداره خب باید از مال ات بپوشه )

ات : اره بپوش ( داش دنبال گفش میگشت و یهو برگشت لیا رو دید


ات : چیییی ایننننن لیاااا


لیا : چیه نمیتونم بپوشم


ات : چرا میتونی ولی باز نیس


لیا : نمیشه ؟


ات : چرا میشه بپوش


رفتن سوار ماشین شدن

ات و لیا عقب بودن جیمین رانندگی میکرد

ات : لیا لباست خیلی بازه هاااا

لیا : میدونم

ات : هیچ وقت لباس باز نمیپوشیدی

لیا : چون کوک اجازه نمیداد ولی الان راحتم

ات : هم

جیمین : راستی به تهیونگ و ایو هم گفتم بیان

ات : باش

رفتن بار‌

جیمین پیش تهبونگ بود
و ات و ایو لیا این طرف

ات رفت پیش جیمین

ات : خب نقشه چیه چرا یهویی گفتی بریم بار تو بمیری هم منو نمیاری بار 😂

جیمین : میخوام اشتیشون بدم

ات : یعنی میریم خونه کوک

جیمین : نه کوک میاد اینجا

ات : جیمیننننن مسخرهههه بازی در نیاررر لیا وضیعتش خوب نیس

جیمین :چیزی نمیشه

جیمین زنگ زد به کوک

کوک : سلام

جیمین : سلام کوک میگم ما با تهیونگ اینا امدیم بار میایی

کوک : لیا هم امده

جیمین : نه اون با دوستاش رفت بیرون

کوک : کجا رفت

جیمین : من از کجا بدونم

کو ک: باش میام
دیدگاه ها (۱۲)

جیمین : اوکیهبعد چند مین کوک امد ات پیش جیمین بود ایو هم رف...

#مافیای_منپلرت ۹۴جیمین : هیس ات : نه میزاری بخورم نه میزاری ...

پارت ۹۲ ات و لیا : سیلامممم جیمین : معلوم هس کجایین ات : رفت...

https://wisgoon.com/pin/63574025/

پارت ۵۴ات: مثلا روز عروسیمونه 😡جیمین: باشه باشه میمونیم ات: ...

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط