جیمین : اوکیه
جیمین : اوکیه
بعد چند مین کوک امد
ات پیش جیمین بود ایو هم رفته بود دسشویی لیا اون طرف بود
جیمین : پسر اون چقدر شبیه لیاس
کوک : کدوم
جیمین :اون لباس سیاهه
کوک : اوننننن ..... اون لیاسسس
کوک رفت پیش لیا
کوک : اینجا چه غلطی میکنی ( باداد
لیا : اهو . جئون جونگ کوک باز امدی مست کنی نه ( دعوا کوک و لیا : کوک عصابش خرد بود رفت بار مست کرد بعدش یک دختر رفت رو پاهاش نشیت ولی کاری نکردن ولی دوست لیا دید )
کوک : نکنه تو اندی لاس بزنی
لیا : میبینم کسی رو پیدا نکردی بشینه رو پاهات ،
کو ک: بس کن من مست بودم
لیا : چرا باید بدون من بیای بار بعدش مست کنی
کوک : لازم نمیبینم توضیح بدم فعلا تو باید توصبح بدی
لیا : منم لازم نمیدونم
کوک : تو زنمی
لیا انگشترش رو در اورد
لیا : دیگه نیستم
خواس انگشتر رو بده جیمین اند
جیمین : چه طورین بچه ها
لیا : تو به کوک گفتی
کوک : تو که گفتی لیا نیس
جیمین : ول کنیدددد حالااااا
کوک : با تو کار دارمممم
ات : هوییی زنش اینجاس هااا
کوک : پس همه تون نقشه کشیدین نه
ایو : نه
ات ارم لیا رو هل داد افتاد بغل کوک خواس از بغلش در بیاد که کوک ارم نزدیک گوشش گعت
کوک : ببخشید بیب
لیا چیزی نگفت
جیمین : اوکییی پیس دوس شدینننن بزننن بریم کبف کنیمممم
جیمین و کوک و ته اون طرف داشتن می خورد دخترا هم این طرف ایو و لیا داشتن میوخوردن
ایو ،: ات تو چرا نمی خوری ( با خنده
لیا : اره راس میگه
ات : اجازه ندارم
لیا : بابام ول کن
ات : لیا خانم شما حامله این هاا شما نباید بخوری
ایو : یکمم چیزی نمیشه که
ات : بله بله
ایو : ات بیا بخور دا جیمین خودش داره می خوره
ات رفت پیش جیمین
ات : جیمین
جیمین : جانم
ات : میشه منم بخورم
جیمین : این موضوع رو قبلا تموم کردیم ( جدی
ات : ولی
جیمین یک جور نگاه کرد دیگه ات چیزی نگف
ات رفت پیش دخترا
ایو : چی شد ددیت اجازه نداد ( باخنده
ات : واییییی خدایااا صبر بدههه
یکم بعد پسرا رفتن پیش دخترا و می خندیدن و میرقصیدن
ته و ایو رفتن رقصیدن
یهووووو چاچا امد
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : اون چاجا نیس
جیمین : چرا خودشه
چاچا : به به اقای پارک
جیمین بلند شد از روی مبل
جیمین : می بینم امدی هرزه دیگه پیدا کنی
چاچا : همین طوره
چاچا : اقای پارک کنارتون چه هرزه خوشگلی چند میفروشی
جیمین خیلی عصبی شد دستش رو مشت کرد میخواس بزنه ات دستش رو گرفت
چاچا : هوفففف بدنش داره تحریکم میکنه با اون پوست سفیدش
این بار جیمین دست ات روول کرد و به چاچا مشت زد
جیمین : خفه میشی یا خفت کنم ( عربده
* از شدت محکم بودن ضربه چاجا افتاد زمین
بلند شد
چاچا : اهو پارک چه زود خشن میشی
تهیونگ و ایو امدن
تهیونگ : باز چی میخوای
چاجا یک نگاهی به ایو کرد
چاجا : اهو کیم تهیونگ
چاچا نزدیک ایو میشه و ارم با دستش موهای ایو رو میکشه عقب
یهو تهیونگ دست چاچا رو میگره
تهیونگ : بهش دست بزنی دستت رو میشکنم
چاچا رفت عقب و خندید
چاجا : اهووو بچه ها چقدر زود جوش میارید
چاچا : راستی خبر ها رو درس شنیدم کوک قراره پدر بشه
کوک یقه چاجا رو گرفت
کوک : چی میگی عوضی
چاجا : پس درسته مواظب بچت باش
چاچا جدا میشه
چاجا : اما برگردیم سراغ شما خانم کوچولو ( منظورش اته )
جیمین : چاچا گمشو برو چی میخوای
چاچا : هیچی فقط امدم باهات یکمی حرف بزنم و برم
چاچا: میبینمت هرزه کوچلو ( ات رو میگه
یهو جیمین چاجا رو انداخت زمین و شروع کرد به مشت زدن
کوک و تهیونگ سعی داشتن جداش کنن
جیمین : چه گوهییی خوردی الان هانننن
کوک و تهیدنگ بلندش کردن بردن این طرف
چاچا خون دهنش رو پاک کرد
چاجا : بای بای
چاچا رفت اون ور نشست
جیمین نشست پیش ات
همه شون نشستن
کوک و تهیونگ و جیمین شروع کردن به خوردن ویسگی
یهو ات خواس بلند شه جیمین نزاشت
جیمین : کجا
ات : میخوام برم بالکن
جیمین : از کنارم جم نمی خوری
ات : جیمبن
بعد چند مین کوک امد
ات پیش جیمین بود ایو هم رفته بود دسشویی لیا اون طرف بود
جیمین : پسر اون چقدر شبیه لیاس
کوک : کدوم
جیمین :اون لباس سیاهه
کوک : اوننننن ..... اون لیاسسس
کوک رفت پیش لیا
کوک : اینجا چه غلطی میکنی ( باداد
لیا : اهو . جئون جونگ کوک باز امدی مست کنی نه ( دعوا کوک و لیا : کوک عصابش خرد بود رفت بار مست کرد بعدش یک دختر رفت رو پاهاش نشیت ولی کاری نکردن ولی دوست لیا دید )
کوک : نکنه تو اندی لاس بزنی
لیا : میبینم کسی رو پیدا نکردی بشینه رو پاهات ،
کو ک: بس کن من مست بودم
لیا : چرا باید بدون من بیای بار بعدش مست کنی
کوک : لازم نمیبینم توضیح بدم فعلا تو باید توصبح بدی
لیا : منم لازم نمیدونم
کوک : تو زنمی
لیا انگشترش رو در اورد
لیا : دیگه نیستم
خواس انگشتر رو بده جیمین اند
جیمین : چه طورین بچه ها
لیا : تو به کوک گفتی
کوک : تو که گفتی لیا نیس
جیمین : ول کنیدددد حالااااا
کوک : با تو کار دارمممم
ات : هوییی زنش اینجاس هااا
کوک : پس همه تون نقشه کشیدین نه
ایو : نه
ات ارم لیا رو هل داد افتاد بغل کوک خواس از بغلش در بیاد که کوک ارم نزدیک گوشش گعت
کوک : ببخشید بیب
لیا چیزی نگفت
جیمین : اوکییی پیس دوس شدینننن بزننن بریم کبف کنیمممم
جیمین و کوک و ته اون طرف داشتن می خورد دخترا هم این طرف ایو و لیا داشتن میوخوردن
ایو ،: ات تو چرا نمی خوری ( با خنده
لیا : اره راس میگه
ات : اجازه ندارم
لیا : بابام ول کن
ات : لیا خانم شما حامله این هاا شما نباید بخوری
ایو : یکمم چیزی نمیشه که
ات : بله بله
ایو : ات بیا بخور دا جیمین خودش داره می خوره
ات رفت پیش جیمین
ات : جیمین
جیمین : جانم
ات : میشه منم بخورم
جیمین : این موضوع رو قبلا تموم کردیم ( جدی
ات : ولی
جیمین یک جور نگاه کرد دیگه ات چیزی نگف
ات رفت پیش دخترا
ایو : چی شد ددیت اجازه نداد ( باخنده
ات : واییییی خدایااا صبر بدههه
یکم بعد پسرا رفتن پیش دخترا و می خندیدن و میرقصیدن
ته و ایو رفتن رقصیدن
یهووووو چاچا امد
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : اون چاجا نیس
جیمین : چرا خودشه
چاچا : به به اقای پارک
جیمین بلند شد از روی مبل
جیمین : می بینم امدی هرزه دیگه پیدا کنی
چاچا : همین طوره
چاچا : اقای پارک کنارتون چه هرزه خوشگلی چند میفروشی
جیمین خیلی عصبی شد دستش رو مشت کرد میخواس بزنه ات دستش رو گرفت
چاچا : هوفففف بدنش داره تحریکم میکنه با اون پوست سفیدش
این بار جیمین دست ات روول کرد و به چاچا مشت زد
جیمین : خفه میشی یا خفت کنم ( عربده
* از شدت محکم بودن ضربه چاجا افتاد زمین
بلند شد
چاچا : اهو پارک چه زود خشن میشی
تهیونگ و ایو امدن
تهیونگ : باز چی میخوای
چاجا یک نگاهی به ایو کرد
چاجا : اهو کیم تهیونگ
چاچا نزدیک ایو میشه و ارم با دستش موهای ایو رو میکشه عقب
یهو تهیونگ دست چاچا رو میگره
تهیونگ : بهش دست بزنی دستت رو میشکنم
چاچا رفت عقب و خندید
چاجا : اهووو بچه ها چقدر زود جوش میارید
چاچا : راستی خبر ها رو درس شنیدم کوک قراره پدر بشه
کوک یقه چاجا رو گرفت
کوک : چی میگی عوضی
چاجا : پس درسته مواظب بچت باش
چاچا جدا میشه
چاجا : اما برگردیم سراغ شما خانم کوچولو ( منظورش اته )
جیمین : چاچا گمشو برو چی میخوای
چاچا : هیچی فقط امدم باهات یکمی حرف بزنم و برم
چاچا: میبینمت هرزه کوچلو ( ات رو میگه
یهو جیمین چاجا رو انداخت زمین و شروع کرد به مشت زدن
کوک و تهیونگ سعی داشتن جداش کنن
جیمین : چه گوهییی خوردی الان هانننن
کوک و تهیدنگ بلندش کردن بردن این طرف
چاچا خون دهنش رو پاک کرد
چاجا : بای بای
چاچا رفت اون ور نشست
جیمین نشست پیش ات
همه شون نشستن
کوک و تهیونگ و جیمین شروع کردن به خوردن ویسگی
یهو ات خواس بلند شه جیمین نزاشت
جیمین : کجا
ات : میخوام برم بالکن
جیمین : از کنارم جم نمی خوری
ات : جیمبن
۱۶.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.