پارت ۹۲
پارت ۹۲
ات و لیا : سیلامممم
جیمین : معلوم هس کجایین
ات : رفته بودیم بیرون
جیمین : کوک لیا رو سپر ده به من بعدش شما دوتا بدون احازه میرین بیرون
ات : خب چیمیشههه هیچی مون نشده که
یهو جیمین نگاه عصبی به ات کرد
لیا : یااااا باشهههههه ببخشیدددد
لیا : حوصله بحث با توو ندارمممم
لیا رفت بالا
ات خواس بره جیمین دستش رو گرفت
جیمین : گفته بودم باید اجازه بگیری
ات : اخه.... ....یادم رفت
جیمین : یادت رفت ( پوزخنده
جیمین : گفته بودم قبل ساعت ۹ خونه باش زیاد بیرون نباش برات خطرناکه ( یکمی بلند
ات : دیگه دیر نمیام ( بابغض
جیمین : از کجا بفهمم راس میگی
ات : یعنی چی
جیمین : یعنی اینکه باید تنبیه ات کنم تا دیگه این کارو نکنی( ارم تو گوشش
ات : جیمین لطفا............ ( با بغض
جیمین : برو اتاق
ات : جیمین خواهش.......
جیمین : گفتم برو اتاق ( باداد
ات رفت بالا
جیمینم رفت بالا
درو قفل کرد
جیمین : خب پارک ات
جیمین : که بدون احازه من میری بیرون اره
جیمین ات رو انداخت رو تخت و روش خمیه زد
جیمین : هم ؟
ات وبو
با بغض داشتن به جیمین نگاه میکروم اخرین باری که تنبیه ام کرد تا یک ماه نمیتونستم درس راه برم
خیلی ترسیده بودم
که یهو شروع کردم به گریه کرون
ات : جیمینیییی هق هق هق ببخ....شید ( با لکنت و با گریه حرف میزد )
ات : بب...خ..شید.. دیگه هق هق .... بدون... تو هق هق نمی...نمیرم هق هق
جیمین : من نگفتم نرو بیرون گفتم اجازه بگیر . تا بدونم کجا میری
ات : ببخش......ید هق هق جیمین لطفا هق هق میترسم خواهش هق میکنم
جسمین : بسه گریه نکن
ات : میشه تنبیه نکنی
جیمین : ایییی سواستفاده گر
ات : جیمیناااا ( با گریه
جیمین : بس کن
جیمین از روش بلند شد
ات هنوز گریه میکرد
جیمین : اگر گریه کنی بد میشه ها بس گن
ات : بخشیدی ؟
جیمین از روی تخت بلتد شد و رفت لباسش رو عوض کرد
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : الان قه.....
جیمین : بگیربخواب دیر وفته
ات : ولی.....
جیمین : گفتم بخواب
ات : اخه.....
جیمین: اخه نداره
ات از روی تخت بلند شد رفت پیش جیمین و از پشت بغلس کرد
ات : جیمین قهر نکن دیگههههه
جیمین چیزی نگف
ات و لیا : سیلامممم
جیمین : معلوم هس کجایین
ات : رفته بودیم بیرون
جیمین : کوک لیا رو سپر ده به من بعدش شما دوتا بدون احازه میرین بیرون
ات : خب چیمیشههه هیچی مون نشده که
یهو جیمین نگاه عصبی به ات کرد
لیا : یااااا باشهههههه ببخشیدددد
لیا : حوصله بحث با توو ندارمممم
لیا رفت بالا
ات خواس بره جیمین دستش رو گرفت
جیمین : گفته بودم باید اجازه بگیری
ات : اخه.... ....یادم رفت
جیمین : یادت رفت ( پوزخنده
جیمین : گفته بودم قبل ساعت ۹ خونه باش زیاد بیرون نباش برات خطرناکه ( یکمی بلند
ات : دیگه دیر نمیام ( بابغض
جیمین : از کجا بفهمم راس میگی
ات : یعنی چی
جیمین : یعنی اینکه باید تنبیه ات کنم تا دیگه این کارو نکنی( ارم تو گوشش
ات : جیمین لطفا............ ( با بغض
جیمین : برو اتاق
ات : جیمین خواهش.......
جیمین : گفتم برو اتاق ( باداد
ات رفت بالا
جیمینم رفت بالا
درو قفل کرد
جیمین : خب پارک ات
جیمین : که بدون احازه من میری بیرون اره
جیمین ات رو انداخت رو تخت و روش خمیه زد
جیمین : هم ؟
ات وبو
با بغض داشتن به جیمین نگاه میکروم اخرین باری که تنبیه ام کرد تا یک ماه نمیتونستم درس راه برم
خیلی ترسیده بودم
که یهو شروع کردم به گریه کرون
ات : جیمینیییی هق هق هق ببخ....شید ( با لکنت و با گریه حرف میزد )
ات : بب...خ..شید.. دیگه هق هق .... بدون... تو هق هق نمی...نمیرم هق هق
جیمین : من نگفتم نرو بیرون گفتم اجازه بگیر . تا بدونم کجا میری
ات : ببخش......ید هق هق جیمین لطفا هق هق میترسم خواهش هق میکنم
جسمین : بسه گریه نکن
ات : میشه تنبیه نکنی
جیمین : ایییی سواستفاده گر
ات : جیمیناااا ( با گریه
جیمین : بس کن
جیمین از روش بلند شد
ات هنوز گریه میکرد
جیمین : اگر گریه کنی بد میشه ها بس گن
ات : بخشیدی ؟
جیمین از روی تخت بلتد شد و رفت لباسش رو عوض کرد
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : الان قه.....
جیمین : بگیربخواب دیر وفته
ات : ولی.....
جیمین : گفتم بخواب
ات : اخه.....
جیمین: اخه نداره
ات از روی تخت بلند شد رفت پیش جیمین و از پشت بغلس کرد
ات : جیمین قهر نکن دیگههههه
جیمین چیزی نگف
۱۴.۴k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.