شروع پارت ۲
شروع پارت ۲
تهیونگ از جنی جدا میشه پرستار لبخندی میزنه تهیونگ رو به جنی میشه و میگه شمارت رو بده بعد اینکه از جنی شمارش رو گرفت به سمت عمارت پدرش حرکت کرد وقتی رسید اونجا با پدرش رو به رو شد و گفت پدر با من کاری داشتین
ویو ته
پدرم روش رو به من کرد و گفت باید با دختر همکارم ازدواج کنی رو به پدرم کردم و گفتم من حتی اون دخترو هم ندیدم که بخوام باهاش ازدواج کنم پدرم رو به من گفت همینکه گفتم وگرنه از ارث محرمت میکنم زود از اون عمارت فاکی زدم بیرون و به سمت عمارت خودم حرکت کردم و یه دوش سی مینی گرفتم بعد از اینکه از حموم در اومدم به سمت تختم حرکت کردم و خوابیدم صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم پدرم بود جوابش رو دادم و گفتم چیه و گفت اول اینکه من پدرتم و باید با احترام رفتار کنی دوم اینکه خفه شو و به حرفم گوش بده سوم اینکه باید به عمارت همکارم بری، من که نمیتونستم مخالفت کنم گفتم باشه و سوار ماشین بوگاتیم شدم و به سمت عمارت همکار پدرم حرکت کردم وقتی رسیدم عمارت چند تا خدمتکار دورو ورم جمع شدن و گفتن آقا خانم منتظره تو ذهن خودم گفتم خانم حتما از اون هرزه ها هست که منتظر منه به سمت اتاق خانم حرکت کردم با چیزی که دیدم مردمک چشمام چهارتا شد
اون...
پایان پارت۲
#لیسا#لیزکوک#جونگ_کوک#ویسو#جیمین#تهکوک#جنی#بی_تی_اس#تهیونگ#تهنی#جیسو#جین#نامجون#رمان#رمانتیک#شوگا
تهیونگ از جنی جدا میشه پرستار لبخندی میزنه تهیونگ رو به جنی میشه و میگه شمارت رو بده بعد اینکه از جنی شمارش رو گرفت به سمت عمارت پدرش حرکت کرد وقتی رسید اونجا با پدرش رو به رو شد و گفت پدر با من کاری داشتین
ویو ته
پدرم روش رو به من کرد و گفت باید با دختر همکارم ازدواج کنی رو به پدرم کردم و گفتم من حتی اون دخترو هم ندیدم که بخوام باهاش ازدواج کنم پدرم رو به من گفت همینکه گفتم وگرنه از ارث محرمت میکنم زود از اون عمارت فاکی زدم بیرون و به سمت عمارت خودم حرکت کردم و یه دوش سی مینی گرفتم بعد از اینکه از حموم در اومدم به سمت تختم حرکت کردم و خوابیدم صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم پدرم بود جوابش رو دادم و گفتم چیه و گفت اول اینکه من پدرتم و باید با احترام رفتار کنی دوم اینکه خفه شو و به حرفم گوش بده سوم اینکه باید به عمارت همکارم بری، من که نمیتونستم مخالفت کنم گفتم باشه و سوار ماشین بوگاتیم شدم و به سمت عمارت همکار پدرم حرکت کردم وقتی رسیدم عمارت چند تا خدمتکار دورو ورم جمع شدن و گفتن آقا خانم منتظره تو ذهن خودم گفتم خانم حتما از اون هرزه ها هست که منتظر منه به سمت اتاق خانم حرکت کردم با چیزی که دیدم مردمک چشمام چهارتا شد
اون...
پایان پارت۲
#لیسا#لیزکوک#جونگ_کوک#ویسو#جیمین#تهکوک#جنی#بی_تی_اس#تهیونگ#تهنی#جیسو#جین#نامجون#رمان#رمانتیک#شوگا
۱۰.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.