دلنوشته لیلی
#دلنوشته_لیلی
#عشق.نامه.من
تو را نقش میزنم....
با قلبی آکنده از عشق افلاکی تو را در تک تک نشانه های خلقت نقش میزنم...
میگشایم صفحه ی آفاق را...
رقص میکنم و مینوازم ساز عشق را و عاشقانه تر از هر جنونی خلقت میکنم..
به هر قلم و هر رقصی رنگ و بویی داری...
اما من لیلی وار نقشت میزنم...
دستهایم برای رسیدن به افلاکیان و بزم عشقشان کوتاه است...
چشمان بی فروغ و اشکبارم یارای دیدن نور را ندارد..
آه که چقدر خسته ام از این جسم فانی!....
اما یادت،اما شیداییت روحم را تا انتهای آفرینش به گردش میبرد و پر میکند تمام آفاق را حجم روحم...
با تو لمس میکنم مرکز نور را...
با تو وصل میشوم به ابدیت...
زیبای دل انگیز تمام مناجات نامه های من...
تمام ذره ذره ی وجودم را وقتی در بر میگیری برایت میرقصد...
رقص عشق و بندگی..
پایکوبی میکند...
با تو من وارث قدرت و بزرگی کوهساران..
با تو من وارث زیبایی حباب لب یک رود..
باتو من وارث شیرینی خواب ترد قناریها...
با تو من وارث رقص ظریف قاصدکها....
با تو من.....
وای من....با تو من وارث همه ی خلقتم...
با تو روح من زادگاه تمام زیباییها ست...
چرخ میزنم....موهایم آشفته و دامانم رقصان...
رقص اول...
از هزاران رنگ و هزاران جادو و مجهولیت دنیای کهکشانها چنگی برداشته و چشمهایت را خلق میکنم...
مست و دیوانه نگاه میکنم آن دو گوی دیوانه کننده را...
مستانه میچرخم و میخندم....
رقص دوم...
عصاره و قلب طعم ناب و بکر چشمه ساران بهشتی را در دست دارم وبا آنها عطش وار لبهایت،قبله گاه و مأمن تشنگیهایم را خلق میکنم....
وای من...باید چشم بپوشانم...میدانی؟روح عصیانگرم عجیب تمنای سیراب شدن دارد...
تشنه و مست و دیوانه میچرخم....
رقص سوم...
مشتی از قدرت و گرمای خورشید،مشت دیگری از صلابت کوهساران،به ارمغان آورده و شانه های ستبرت را خلق میکنم...
دلم با من سر نبرد دارد و سرم میل گذاشتن بر روی آن شانه ها....
دلخسته و تشنه و مست و دیوانه میچرخم...
رقص چهارم..
لطافت بالهای پروانه هارا ،خواب ترد قناری هارا،جنس لطیف قاصدکها را میگیرم و زلفهای پریشانت را خلق میکنم زلفهای پریشانت که مانند قلب من به هر سو برایت شیدایی میکند...
چه زیبا شده ای...از جنس ابدیت شده ای...
میچرخم و میرقصم...
رقص پنجم....
تکه ای از روح آفریدگار را با عجز از او طلب میکنم...
و آن را در قلبت میگذارم....و حیات و طپش و ابدیتت آغاز میشود...
تو را در بر میگیرم و غرق در تو میشوم....
و به وصال میرسم...
#عشق.نامه.من
تو را نقش میزنم....
با قلبی آکنده از عشق افلاکی تو را در تک تک نشانه های خلقت نقش میزنم...
میگشایم صفحه ی آفاق را...
رقص میکنم و مینوازم ساز عشق را و عاشقانه تر از هر جنونی خلقت میکنم..
به هر قلم و هر رقصی رنگ و بویی داری...
اما من لیلی وار نقشت میزنم...
دستهایم برای رسیدن به افلاکیان و بزم عشقشان کوتاه است...
چشمان بی فروغ و اشکبارم یارای دیدن نور را ندارد..
آه که چقدر خسته ام از این جسم فانی!....
اما یادت،اما شیداییت روحم را تا انتهای آفرینش به گردش میبرد و پر میکند تمام آفاق را حجم روحم...
با تو لمس میکنم مرکز نور را...
با تو وصل میشوم به ابدیت...
زیبای دل انگیز تمام مناجات نامه های من...
تمام ذره ذره ی وجودم را وقتی در بر میگیری برایت میرقصد...
رقص عشق و بندگی..
پایکوبی میکند...
با تو من وارث قدرت و بزرگی کوهساران..
با تو من وارث زیبایی حباب لب یک رود..
باتو من وارث شیرینی خواب ترد قناریها...
با تو من وارث رقص ظریف قاصدکها....
با تو من.....
وای من....با تو من وارث همه ی خلقتم...
با تو روح من زادگاه تمام زیباییها ست...
چرخ میزنم....موهایم آشفته و دامانم رقصان...
رقص اول...
از هزاران رنگ و هزاران جادو و مجهولیت دنیای کهکشانها چنگی برداشته و چشمهایت را خلق میکنم...
مست و دیوانه نگاه میکنم آن دو گوی دیوانه کننده را...
مستانه میچرخم و میخندم....
رقص دوم...
عصاره و قلب طعم ناب و بکر چشمه ساران بهشتی را در دست دارم وبا آنها عطش وار لبهایت،قبله گاه و مأمن تشنگیهایم را خلق میکنم....
وای من...باید چشم بپوشانم...میدانی؟روح عصیانگرم عجیب تمنای سیراب شدن دارد...
تشنه و مست و دیوانه میچرخم....
رقص سوم...
مشتی از قدرت و گرمای خورشید،مشت دیگری از صلابت کوهساران،به ارمغان آورده و شانه های ستبرت را خلق میکنم...
دلم با من سر نبرد دارد و سرم میل گذاشتن بر روی آن شانه ها....
دلخسته و تشنه و مست و دیوانه میچرخم...
رقص چهارم..
لطافت بالهای پروانه هارا ،خواب ترد قناری هارا،جنس لطیف قاصدکها را میگیرم و زلفهای پریشانت را خلق میکنم زلفهای پریشانت که مانند قلب من به هر سو برایت شیدایی میکند...
چه زیبا شده ای...از جنس ابدیت شده ای...
میچرخم و میرقصم...
رقص پنجم....
تکه ای از روح آفریدگار را با عجز از او طلب میکنم...
و آن را در قلبت میگذارم....و حیات و طپش و ابدیتت آغاز میشود...
تو را در بر میگیرم و غرق در تو میشوم....
و به وصال میرسم...
۳۵.۴k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.