پارت چهل و دوم

پارت چهل و دوم



رمان دیدن دوباره ی تو


شروین پاشد رفت زیر آب و وقتی اومد مثل موش آب کشیده شده بود.......
یه ده دقیقه ای گذشته بود و بچه ها از بازی کردن دست کشیده بودن و داشتن حرف میزدن....
چون هدا سرد بود و منم داشتم یخ میزدم.....
یه نگاه به شروین کردم..... یه سوییشرت مشکی تنش بود....
داشتم نگاش میکردم که سرش رو گرفت بالا.....
تا نگام به نگاش افتاد سرم رو پایین گرفتم....
داشتم با گوشیم ور میرفتم....
که احساس کردم یه چیز گرم روم قرار گرفت.....
به بالای سرم نگاه کردم که دیدم شروینه...... یه لبخند بهش زدم که اونم لبخند زد و لبخندش باعث شد چال گونه هوش معلوم بشه .......
چقدر شیرینک شده بود......
نیم ساعتی بود که نشسته بودیم که حس کردم شروین سردشه آخه جفتم نشسته بود و سرماش رو حس می کردم.....
یادم به سویشرت های داخل کیفم افتاد ......
سوییشرتش رو در اوردم و گرفتم روش......
با تعجب نگام کرد......
خواست درش بیاره که نزاشتم.......
چون سوییشرت نازک بود می دونستم زیاد گرمش نمیکنه.....
دیدگاه ها (۴)

پارت چهل و سومرمان دیدن دوباره ی تو.....دست کردم توی کیفم و ...

پارت چهل و چهارمرمان دیدن دوباره ی توبیخیالش شدم و سعی کردم ...

پارت چهل و یکمرمان دیدن دوباره ی تو رو که نیست... سنگ پای قز...

پارت چهلمرمان دیدن دوباره ی تویه کم قدم زدیم......و ده دقیقه...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط