~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : 30
_اهمیتی نداره
به راه همون ادامه دادیم و به ی کلبه بزرگی ک کنار ی رود خونه پر آب و بزرگ بود رسیدیم
[فلش بک به داخل کلبه]
_سلام (سرد)
ی مرد میانسالی بود ک پشت به ما به پنجره خیره شده بود
با صدای تهیونگ برگشت سمتمون
&سلام ، خیلی وقته ندیدمت تهیونگ
_یع دوازده سالی میشه (سرد)
&اَه تهیونگ هنوزم ک مثل اون قبلا باهام سردی
_برو سر اصل مطلب!
&خب
یهو چشمش به من افتاد ی برق شادی رو تو چشماش میشد خوند
&تهیونگ این عروسک زیبا کین؟
_این عروسک زیبا دوست دخترمه (لبخند)
+سلام (اروم)
&امیدوارم تهیونگ بهت گفته باشه!
گیج بهش نگاه کردم و همونطوری ک نگام رو تهیونگ ثابت بود لب زدم :
+چیو؟
&نگفته ک من پدرشم؟
با گیج به سمتش چرخیدم
+تهیونگ اصلااا درباره خانوادش هیچ حرف نزد!
_اهمیتی نداره
به راه همون ادامه دادیم و به ی کلبه بزرگی ک کنار ی رود خونه پر آب و بزرگ بود رسیدیم
[فلش بک به داخل کلبه]
_سلام (سرد)
ی مرد میانسالی بود ک پشت به ما به پنجره خیره شده بود
با صدای تهیونگ برگشت سمتمون
&سلام ، خیلی وقته ندیدمت تهیونگ
_یع دوازده سالی میشه (سرد)
&اَه تهیونگ هنوزم ک مثل اون قبلا باهام سردی
_برو سر اصل مطلب!
&خب
یهو چشمش به من افتاد ی برق شادی رو تو چشماش میشد خوند
&تهیونگ این عروسک زیبا کین؟
_این عروسک زیبا دوست دخترمه (لبخند)
+سلام (اروم)
&امیدوارم تهیونگ بهت گفته باشه!
گیج بهش نگاه کردم و همونطوری ک نگام رو تهیونگ ثابت بود لب زدم :
+چیو؟
&نگفته ک من پدرشم؟
با گیج به سمتش چرخیدم
+تهیونگ اصلااا درباره خانوادش هیچ حرف نزد!
۸.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.