~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من~~~
پارت : ۳۱
&تهیونگ چرا راجب خانواده مون چیزی بهش نگفتی؟
_ا.ت ، برو بیرون (آروم، حرصی)
دقیقا با این لحن صحبت کردنش فهمیدم ی چیزی قراره اتفاق بیوفته ک از نظر تهیونگ به من ربطی نداره
تهیونگ واقعا ی فرد غیر قابل پیشبینی بود!
از افکارم اومدم بیرون و به سمت در بیرون کلبه حرکت کردم
....
تهیونگ انگار داخل افکار خودش غرق شده بود
تا عمارت سکوت همچنان حکم فرمایی میکرد
راننده ماشینو به پارکینگ برد و پیاده شدیم
.....
رفتم داخل اتاق مشترکمون ی ماهی میشد ک فرانسه بودیم
لباسامو عموض کردم رفتم کنار میز لوازم آرایش و آرایش صورتمو داشتم پاک میکردم
&تهیونگ چرا راجب خانواده مون چیزی بهش نگفتی؟
_ا.ت ، برو بیرون (آروم، حرصی)
دقیقا با این لحن صحبت کردنش فهمیدم ی چیزی قراره اتفاق بیوفته ک از نظر تهیونگ به من ربطی نداره
تهیونگ واقعا ی فرد غیر قابل پیشبینی بود!
از افکارم اومدم بیرون و به سمت در بیرون کلبه حرکت کردم
....
تهیونگ انگار داخل افکار خودش غرق شده بود
تا عمارت سکوت همچنان حکم فرمایی میکرد
راننده ماشینو به پارکینگ برد و پیاده شدیم
.....
رفتم داخل اتاق مشترکمون ی ماهی میشد ک فرانسه بودیم
لباسامو عموض کردم رفتم کنار میز لوازم آرایش و آرایش صورتمو داشتم پاک میکردم
۷.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.