~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : ۲۹
+عههه تهیونگ (عصبانی )
_چته؟.
+اگ میگفتی قراره دو ساعت پیاده بریم اون بلای جنگل خب کفش بی پاشنه میپوشیدم
ی نگاهی به کفشام و پاشنه های بزرگم انداخت
انتظار داشتم بغلم کنه اما با کاری ک کرد هوفففففف
_کفشاتو در بیار
+ها؟
مثل منگلا بش نگاه کردم ک گف
_گفتم کفشاتو دربیار
_دستتو بزار رو شونم دربیار
دستمو عیششش آخه قدمم له این شتر نمیرسه
دستمو با بدبختی گذاشتم رو شونه هاش
و کفشاهامو در آوردم جلو چشمام پاشنه کفشامو کند و انداخت
_بیا بپوش!
در هنگام پوشیدن گفتم
+البته برای من اهمیت نداره ، چون تو خودت به خودت ضرر زدی
+عههه تهیونگ (عصبانی )
_چته؟.
+اگ میگفتی قراره دو ساعت پیاده بریم اون بلای جنگل خب کفش بی پاشنه میپوشیدم
ی نگاهی به کفشام و پاشنه های بزرگم انداخت
انتظار داشتم بغلم کنه اما با کاری ک کرد هوفففففف
_کفشاتو در بیار
+ها؟
مثل منگلا بش نگاه کردم ک گف
_گفتم کفشاتو دربیار
_دستتو بزار رو شونم دربیار
دستمو عیششش آخه قدمم له این شتر نمیرسه
دستمو با بدبختی گذاشتم رو شونه هاش
و کفشاهامو در آوردم جلو چشمام پاشنه کفشامو کند و انداخت
_بیا بپوش!
در هنگام پوشیدن گفتم
+البته برای من اهمیت نداره ، چون تو خودت به خودت ضرر زدی
۷.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.