~~~فیک دوست پسر بد اخلاق من ~~~
پارت : ۳۲
تهیونگ از در اومد داخل د به طرفم قدم برداشت
دستاشو رو شونم گذاشت
_بریم بخوابیم؟
+باشه (تعجب )
بلند شدم و بهش نگاه انداختم چشماش یه جوری بود انگار اون چشمای تهیونگ نبودن چشمای شیطان بودن
+ته....تهیونگااا
_هوم(حالت خاص،نمیتونم توصیف کنمش)
+ی جوری
درحالیکه به طرف تخت میرفت گف
_چجوری؟
+ی جوری ، چیزی شده؟
_نه! فقط خستم
اهانی زیر لبم گفتم و به سمت تخت رفتم اما تهیونگ ی جوری شده بود
******************************************
احساس کردم سمت باسنم گرمه انقد خوابم میومد که نمیتونستم چشمامو باز کنم
بزور نیم باز کردم دست داغ یکی رو کمر و باسنم حرکت میکرد تار میدیدم چند بار ک پلک زدم دیدم تهیونگه
میدونستم ی چیزشه انگار متوجه بیدار شدنم نبود و داشت با اون دستِ داغش بدنمو لمس میکرد
جیغ کشیدم و درجا بلند شدم
تهیونگ از در اومد داخل د به طرفم قدم برداشت
دستاشو رو شونم گذاشت
_بریم بخوابیم؟
+باشه (تعجب )
بلند شدم و بهش نگاه انداختم چشماش یه جوری بود انگار اون چشمای تهیونگ نبودن چشمای شیطان بودن
+ته....تهیونگااا
_هوم(حالت خاص،نمیتونم توصیف کنمش)
+ی جوری
درحالیکه به طرف تخت میرفت گف
_چجوری؟
+ی جوری ، چیزی شده؟
_نه! فقط خستم
اهانی زیر لبم گفتم و به سمت تخت رفتم اما تهیونگ ی جوری شده بود
******************************************
احساس کردم سمت باسنم گرمه انقد خوابم میومد که نمیتونستم چشمامو باز کنم
بزور نیم باز کردم دست داغ یکی رو کمر و باسنم حرکت میکرد تار میدیدم چند بار ک پلک زدم دیدم تهیونگه
میدونستم ی چیزشه انگار متوجه بیدار شدنم نبود و داشت با اون دستِ داغش بدنمو لمس میکرد
جیغ کشیدم و درجا بلند شدم
۸.۷k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.