𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:¹⁰
مامان نگران نباش توی جنگل گم شدم اما خداروشکر حالم خوبه(لبخند)
اِما: پس چطور انقدر تمیزی؟
(اه، فکر اینجاسو نکردم) یه دریاچه کوچیک بود برای همین اونجا حمام کردم!(ضایع)
م.ت: باشه عزیزم برو استراحت کن
(⁵ماه بعد)
مامان من میرم قنادی!
م.ت: باشه برو
″ توی این پنج ماه همه چیز عادی بود راستش خوشحال شدم دیگه برنگشتم، راستش مامانم میگه مواقعی که نمیام قنادی یه مرد سیاه پوش میاد و از شیرینی های تارت تاتن(یه نوع شیرینی فرانسوی) می بره! راستش وقتی اینو گفت یاد اون مرد سیاه پوش که نصف پولش موند پیشم افتادم اونم از این شیرینی برد حتی وقتی مونده بود! از افکارم خارج شدم که در قنادی باز شد″
خوش اومدین(لبخند)″چی همون مرد!″
.... : یه بسته شیرینی تارت تاتن(سرد)
چشم! (در حال گذاشتن شیرینی) رلستش مادرم گفت شما همیشه از اینجا خرید میکنید! خوشحال میشم از شیرینی های دیگه هم تست کنید و نظرتونو بگید(لبخند)
..... : (شیرینی رو میگره و پولو به ا.ت میده و بدون حرفی قنادی رو ترک میکنه)
چش بود ؟″از افکارم خارج شدم″
(شب ساعت یازده)
″ شب شده بود همه ی مغازه های دورم تعطیل شدن و خیابون تاریک بود بعد از تمیز کردن قنادی و جمع جور کردنش تصمیم گرفتم زود برم به سمت خونه، داشتم میرفتم که باید وارد یه کوچه تنگ و تاریک میشدم اون راه نزدیک تر به خونه بود که یهو....″
شرط:
۲۰کامنت
۲۵لایک
𝐏𝐚𝐫𝐭:¹⁰
مامان نگران نباش توی جنگل گم شدم اما خداروشکر حالم خوبه(لبخند)
اِما: پس چطور انقدر تمیزی؟
(اه، فکر اینجاسو نکردم) یه دریاچه کوچیک بود برای همین اونجا حمام کردم!(ضایع)
م.ت: باشه عزیزم برو استراحت کن
(⁵ماه بعد)
مامان من میرم قنادی!
م.ت: باشه برو
″ توی این پنج ماه همه چیز عادی بود راستش خوشحال شدم دیگه برنگشتم، راستش مامانم میگه مواقعی که نمیام قنادی یه مرد سیاه پوش میاد و از شیرینی های تارت تاتن(یه نوع شیرینی فرانسوی) می بره! راستش وقتی اینو گفت یاد اون مرد سیاه پوش که نصف پولش موند پیشم افتادم اونم از این شیرینی برد حتی وقتی مونده بود! از افکارم خارج شدم که در قنادی باز شد″
خوش اومدین(لبخند)″چی همون مرد!″
.... : یه بسته شیرینی تارت تاتن(سرد)
چشم! (در حال گذاشتن شیرینی) رلستش مادرم گفت شما همیشه از اینجا خرید میکنید! خوشحال میشم از شیرینی های دیگه هم تست کنید و نظرتونو بگید(لبخند)
..... : (شیرینی رو میگره و پولو به ا.ت میده و بدون حرفی قنادی رو ترک میکنه)
چش بود ؟″از افکارم خارج شدم″
(شب ساعت یازده)
″ شب شده بود همه ی مغازه های دورم تعطیل شدن و خیابون تاریک بود بعد از تمیز کردن قنادی و جمع جور کردنش تصمیم گرفتم زود برم به سمت خونه، داشتم میرفتم که باید وارد یه کوچه تنگ و تاریک میشدم اون راه نزدیک تر به خونه بود که یهو....″
شرط:
۲۰کامنت
۲۵لایک
۸۵۷
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.