𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁹
& چیزی نیست بخاطر کمخونی و فشار های پریودی از حال رفتن
•ممنونم دکتر
& من دیگه میرم باید این دارو های گیاهی رو بخورن به سلامت
×خسته نباشید دکتر!
+ابرومممم رفتتتت
×دختر چی میگی چه ابرویی نزدیک بود بمیریی، راستی میدونی کی دکتر خبر کرد؟(لبخند شیطانی)
+کی ؟ حتما خودت دیگه
×خنگگگ من که تو خواب هفت پادشاه بودم اونی که دکتر خبر کرد داداشم بوددد
+ چیییی! آبروم رفت وایییی احتمالا داداشت با اون نگاه های ترسناکش داشت منو میخورد نههه؟
×اونشو دیگه نمیدونم(خنده)
+ واقعا زشته!
(صدای داد و بیداد میاد)
+این چه صداییه؟
×صدای پدرمه!
(رفتن پایین)
پ.ک: همین که گفتم توو ازدواج میکنی!
- پدر من قسط ازدواج ندارمم(سرد)
پ.ک: میخوای فقط توی شهر نانت بگردی و بری شکار؟ تو دیگه ولیعهدی باید به کارای داخلی قصر برسی و برای خودت همسر انتخاب کنی!
(عصر)
×ا.ت بهتری؟
+هوم ممنونم! راستی!؟
×جانم؟
+میشه به شاهزاده جونگکوک بگی واسه برگشت من؟
×وایی داشت یادم میرفت برادرم ممکنه تا شب بره خوبه یادم اوردی
+میشه بگی ؟
×اوک دنبالم بیا!
......
×برادر!
- هوم؟
+ امم (تعظیم) راستش در رابطه با برگشتن من...؟
- اها اون موضوع!(سرد) باشه شب بهت خبر میدم باهام بیای و برگردی به شهرت!
+ ممنون(تعظیم)
.....
×ا.تتتتت دلم برات تنگ میشه
+منم همینطور! اما شاید من نتونم بیام اما فکر نمیکنم تو نتونی بیای هااا(اخم کیوت)
× باشه!
(شب)
+″ چون قرار بود شب موقعی که همه خواب باشن بریم علاوه بر لباسم بورا یه شنل بهم داد که کسی شناسیم نکنه با اون شاهزاده از خود راضی مغرور به سمت جنگل قدم برداشتیم ″
+اهمم اعلاحضرت؟
- هوم؟(سرد)
+ شما چطوری منو از قبل میشناختین؟و اینکه میدونین قنادی داریم؟
-......
+″اهههه پسره ی مغرور جواب نده به درک)
- اینجاست پاتو بزار روی اون سنگ(سرد)
(وارد دنیای خودش شد و پشت سرش جونگکوک اومد)
- بریم(سرد)
......
+ اینجاست! ممنونم بابت اینکه برگردوندینم(تعظیم)
- هوم
.........
+″راستش خوشحال شدم که برگشتم چون اون قصرو دوست نداشتم و یه جورایی خیلی ترسناک بود البته بجز بورا تنها چیزی که از اونجا دوست داشتم بورا من دیگه هیچ وقت پامو اونجا نمیزارم اما اگه بورا بیاد خوشحال میشم! ولی اگه نیاد منو فراموش کرده و راستش بهتره از اون شاهزاده هم وایب خوبی نمیگرفتم و خلاصه از اونجا متنفرم، وقتی رفت به سمت خونمون رفتم و در زدم که با چهره خواب الود اِما و نگران مامانم مواجه شد″
م.ت: ا.تتتتتت دخترممممم(اشک)
اِما: ا.تتت خواهرییی دلم برات تنگ شده بود
.....
م.ت: این چند روز کجا بودیی میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁹
& چیزی نیست بخاطر کمخونی و فشار های پریودی از حال رفتن
•ممنونم دکتر
& من دیگه میرم باید این دارو های گیاهی رو بخورن به سلامت
×خسته نباشید دکتر!
+ابرومممم رفتتتت
×دختر چی میگی چه ابرویی نزدیک بود بمیریی، راستی میدونی کی دکتر خبر کرد؟(لبخند شیطانی)
+کی ؟ حتما خودت دیگه
×خنگگگ من که تو خواب هفت پادشاه بودم اونی که دکتر خبر کرد داداشم بوددد
+ چیییی! آبروم رفت وایییی احتمالا داداشت با اون نگاه های ترسناکش داشت منو میخورد نههه؟
×اونشو دیگه نمیدونم(خنده)
+ واقعا زشته!
(صدای داد و بیداد میاد)
+این چه صداییه؟
×صدای پدرمه!
(رفتن پایین)
پ.ک: همین که گفتم توو ازدواج میکنی!
- پدر من قسط ازدواج ندارمم(سرد)
پ.ک: میخوای فقط توی شهر نانت بگردی و بری شکار؟ تو دیگه ولیعهدی باید به کارای داخلی قصر برسی و برای خودت همسر انتخاب کنی!
(عصر)
×ا.ت بهتری؟
+هوم ممنونم! راستی!؟
×جانم؟
+میشه به شاهزاده جونگکوک بگی واسه برگشت من؟
×وایی داشت یادم میرفت برادرم ممکنه تا شب بره خوبه یادم اوردی
+میشه بگی ؟
×اوک دنبالم بیا!
......
×برادر!
- هوم؟
+ امم (تعظیم) راستش در رابطه با برگشتن من...؟
- اها اون موضوع!(سرد) باشه شب بهت خبر میدم باهام بیای و برگردی به شهرت!
+ ممنون(تعظیم)
.....
×ا.تتتتت دلم برات تنگ میشه
+منم همینطور! اما شاید من نتونم بیام اما فکر نمیکنم تو نتونی بیای هااا(اخم کیوت)
× باشه!
(شب)
+″ چون قرار بود شب موقعی که همه خواب باشن بریم علاوه بر لباسم بورا یه شنل بهم داد که کسی شناسیم نکنه با اون شاهزاده از خود راضی مغرور به سمت جنگل قدم برداشتیم ″
+اهمم اعلاحضرت؟
- هوم؟(سرد)
+ شما چطوری منو از قبل میشناختین؟و اینکه میدونین قنادی داریم؟
-......
+″اهههه پسره ی مغرور جواب نده به درک)
- اینجاست پاتو بزار روی اون سنگ(سرد)
(وارد دنیای خودش شد و پشت سرش جونگکوک اومد)
- بریم(سرد)
......
+ اینجاست! ممنونم بابت اینکه برگردوندینم(تعظیم)
- هوم
.........
+″راستش خوشحال شدم که برگشتم چون اون قصرو دوست نداشتم و یه جورایی خیلی ترسناک بود البته بجز بورا تنها چیزی که از اونجا دوست داشتم بورا من دیگه هیچ وقت پامو اونجا نمیزارم اما اگه بورا بیاد خوشحال میشم! ولی اگه نیاد منو فراموش کرده و راستش بهتره از اون شاهزاده هم وایب خوبی نمیگرفتم و خلاصه از اونجا متنفرم، وقتی رفت به سمت خونمون رفتم و در زدم که با چهره خواب الود اِما و نگران مامانم مواجه شد″
م.ت: ا.تتتتتت دخترممممم(اشک)
اِما: ا.تتت خواهرییی دلم برات تنگ شده بود
.....
م.ت: این چند روز کجا بودیی میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟
۶.۴k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.