مافیا من... فیک جیمین "فصل دو"
پارت:15
داشتم پرونده هارو چک میکردم ک یکی بدون در زدن اومد توی دفترم
-در زدن بلد نیستی
+چرا اینارو امضا نکردی(با داد
-ب عنوان یکی از سهام دارا با وجود خانومت توی این شرکت موافق نیستم
گوشه لبش رو گزید
+بیشتر از این اعصاب منو خورد نکن و این برگه کوفتی رو امضا کن
-نمیخام گفتم من موافق نیستم و نمیخایم مسائل عاطفی وارد کار بشه
قدم برداشت ب سمت من و روبه روم ایستاد
+چیه نکنه حسودیت میشه
دستش رو کشید روی بدنم
+دلت منو میخاد!؟
دستش رو پس زدم و با قاطعیت گفتم
-شوهر خودم اونقدر خوب هست ک اصلا ب تو فکر نکنم
معلوم بود عصبانی شده اما نمیخاست ب روش بیاره
بدون حرفی اونجا رو ترک کرد
منم نشستم پشت میزن و سرم رو بین دستام فشوردم
اون قلب منو بد جور شکسته منم همین کار رو باهاش میکنم قرار نیست مثل دخترای دوازده ساله بعد از اینکه اینجوری غرور منو له کرده ببخشمش
منو تهیونگ باهم هیچ نسبتی غیر از ی دوست نداشتیم تهیونگ اصلا با من زندگی نمیکرد اون و لارا باهم زوج خوبی بودن و منم از اینکه تهیونگ خوشبخت بود خیلی خوشحال بودم ما فقط توی مراسم های شرکت کنار هم دیده میشدیم در غیر این صورت اصلا همو نمی دیدیم
دستی ب شکمم که برامده تر شده بود کشیدم
-لازمه فقط تو خوب باشی تا منم خوب باشم
و دوباره مشغول برسی پرونده شدم
شب شده بود و من تازه از سر کار برگشته بودم
اصلا میلی ب غذا نداشتم این کوچولو خیلی اذیت میکرد
سعی کردم ک سرم رو با دیدم فیلم گرم کنم که صدای در راهم رو عوض کرد
در رو باز کردم و با جیمین روبه رو شدم
-تو اینجا چیکار میکنی
+اوم چاگی دلم واقعا برات تنگ شده بود
مست بود اما در خونه من چیکار میکرد داشت می افتاد ک گرفتمش و بردمش توی نشیمن
تمام وزنش رو روی من انداخته بود و برای منی ک حامله بودم فضا نفس گیر بود
کمکش کردم و نشست روی کاناپه
+شوهرت..کجاست
-ب تو چه تو خونه من چیکار میکنی
+هوممم...نمیدونم
داشت خوابش میرد رفت سمتش و خواستم گوشیش رو از جیبش در بیارم اما اون فکر کرد میخام ببوسمش سرش رو اورد جلو تا منو ببوسه اما وقتی گوشی رو از جیبش برداشتم هولش داده جای قبلیش
شماره زنش رو گرفتم
بعد از چند تا بوق برداشت
~الو بله عشقم
-سلام خانم یون جو
~ات تویی!؟
-بله همسرت خونه منه میشه بیای و ببریش
~جیمین خونه تو چیکار میکنه
-نگران نباشین مست بوده و اومده اینجا منم بزرگی کردم و توی خونم راش دادم وگرنه من با کسی ک زن داره کاری ندارم
~باشه الان میام
گوشی رو قطع کردم و برگشتم توی نشیمن
جیمین نشسته بود و داشت با دستاش سرش رو ماساژ میداد
-چرا اومدی اینجا مگ نمیدونی ی نفر توی خونه منتظرته
+چرا اینجوری شد؟ چرا بهم خیانت کردی؟چرا دوسم نداشتی؟وقتی میدونستی من عاشقتم!
میدونستم چون مسته داره این چیزا رو میگه و فردا قرار نیست هیچی یادش بیاد
-من کاری نکردم جیمین من فقط نخاستم بهت پیله کنم تو میخاستی بری و منم نخواستم با زور نگهت دارم...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
داشتم پرونده هارو چک میکردم ک یکی بدون در زدن اومد توی دفترم
-در زدن بلد نیستی
+چرا اینارو امضا نکردی(با داد
-ب عنوان یکی از سهام دارا با وجود خانومت توی این شرکت موافق نیستم
گوشه لبش رو گزید
+بیشتر از این اعصاب منو خورد نکن و این برگه کوفتی رو امضا کن
-نمیخام گفتم من موافق نیستم و نمیخایم مسائل عاطفی وارد کار بشه
قدم برداشت ب سمت من و روبه روم ایستاد
+چیه نکنه حسودیت میشه
دستش رو کشید روی بدنم
+دلت منو میخاد!؟
دستش رو پس زدم و با قاطعیت گفتم
-شوهر خودم اونقدر خوب هست ک اصلا ب تو فکر نکنم
معلوم بود عصبانی شده اما نمیخاست ب روش بیاره
بدون حرفی اونجا رو ترک کرد
منم نشستم پشت میزن و سرم رو بین دستام فشوردم
اون قلب منو بد جور شکسته منم همین کار رو باهاش میکنم قرار نیست مثل دخترای دوازده ساله بعد از اینکه اینجوری غرور منو له کرده ببخشمش
منو تهیونگ باهم هیچ نسبتی غیر از ی دوست نداشتیم تهیونگ اصلا با من زندگی نمیکرد اون و لارا باهم زوج خوبی بودن و منم از اینکه تهیونگ خوشبخت بود خیلی خوشحال بودم ما فقط توی مراسم های شرکت کنار هم دیده میشدیم در غیر این صورت اصلا همو نمی دیدیم
دستی ب شکمم که برامده تر شده بود کشیدم
-لازمه فقط تو خوب باشی تا منم خوب باشم
و دوباره مشغول برسی پرونده شدم
شب شده بود و من تازه از سر کار برگشته بودم
اصلا میلی ب غذا نداشتم این کوچولو خیلی اذیت میکرد
سعی کردم ک سرم رو با دیدم فیلم گرم کنم که صدای در راهم رو عوض کرد
در رو باز کردم و با جیمین روبه رو شدم
-تو اینجا چیکار میکنی
+اوم چاگی دلم واقعا برات تنگ شده بود
مست بود اما در خونه من چیکار میکرد داشت می افتاد ک گرفتمش و بردمش توی نشیمن
تمام وزنش رو روی من انداخته بود و برای منی ک حامله بودم فضا نفس گیر بود
کمکش کردم و نشست روی کاناپه
+شوهرت..کجاست
-ب تو چه تو خونه من چیکار میکنی
+هوممم...نمیدونم
داشت خوابش میرد رفت سمتش و خواستم گوشیش رو از جیبش در بیارم اما اون فکر کرد میخام ببوسمش سرش رو اورد جلو تا منو ببوسه اما وقتی گوشی رو از جیبش برداشتم هولش داده جای قبلیش
شماره زنش رو گرفتم
بعد از چند تا بوق برداشت
~الو بله عشقم
-سلام خانم یون جو
~ات تویی!؟
-بله همسرت خونه منه میشه بیای و ببریش
~جیمین خونه تو چیکار میکنه
-نگران نباشین مست بوده و اومده اینجا منم بزرگی کردم و توی خونم راش دادم وگرنه من با کسی ک زن داره کاری ندارم
~باشه الان میام
گوشی رو قطع کردم و برگشتم توی نشیمن
جیمین نشسته بود و داشت با دستاش سرش رو ماساژ میداد
-چرا اومدی اینجا مگ نمیدونی ی نفر توی خونه منتظرته
+چرا اینجوری شد؟ چرا بهم خیانت کردی؟چرا دوسم نداشتی؟وقتی میدونستی من عاشقتم!
میدونستم چون مسته داره این چیزا رو میگه و فردا قرار نیست هیچی یادش بیاد
-من کاری نکردم جیمین من فقط نخاستم بهت پیله کنم تو میخاستی بری و منم نخواستم با زور نگهت دارم...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۱۰۰
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
۶۹.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.