فیک عشقه زیبا پارت 50
فیک عشقه زیبا پارت 50
ویو ات
الان دوسال میگذره کانگ دا دوسالش شده خیلی آرومه شده
مثله جونکوک شده چشماش همونجوری گرده دماغش
فندوقی همینجوری تو فکر بودم که یهو چشمم خورد به کانگ دا
هی نکن پارچو نکش سمته خودت زخمی میشی مگه تو
آنقدر شیطونی بودی
ویو جونکوک
رفتم پایین دیدم ات باز داره به کانگ دا میگه اینکارو نکن اونکارو بکن
رفتم پییشون ات بیت بریم بیرون کانگ دا رو هم بیار
حوصلم سرفته
ات : باشه من برم کانگ دا رو آماده کنم میام
جونکوک: باشه
ات: کانگ دا رو آماده کردم و رفتم پایین سوارماشین شدیم
جونکوک الان کجا بریم
ات: بریم شهر بازی باشه
جونکوک: باشه بریم رسیدیم شهره بازی کانگ دا رو از ات گرفتم
و بغلم کردم و دسته ات رو گرفتم و رفتیم رویه یه نمیکت نشستیم
جونکوک: برم بستنی بخرم ات باشه رفتم بستنی خریدم اومدم پیشه
ات : وای بستنی تمشک عاشقشم جونکوک بیا بگیر
بستنی رو باز میکردم که جونکوک گفت خیلی دوست دارم
طعمشو بخورم منم گفتم چیه نکنه میخوای مثله این سریال ها میخوای
بستنی رو بمالی رو لبم بعدش طعمشو ببینی
جونکوک: نه نمیخوام چون طعم لبات بهتره از طعم بستنی
ات: وای وای چه رومانتیک که یهو لباشو گذاشت رو لبام
بعد چند مین لباشو از لبام جدا کرد و گفت لبات خیلی بهتره از
بستنی گفتم بسه نکن دیدی کانگ دا گریش گرفت
خیلی خوش گذشت خیلی جاها رفتیم ظهر شد منم گفتم
جونکوک بریم دیگه
جونکوک: باشه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمته خونه
ادامه دارد
اومید وارم خوشتون اومده باشه🥰🥰🥰🥰🥰
ویو ات
الان دوسال میگذره کانگ دا دوسالش شده خیلی آرومه شده
مثله جونکوک شده چشماش همونجوری گرده دماغش
فندوقی همینجوری تو فکر بودم که یهو چشمم خورد به کانگ دا
هی نکن پارچو نکش سمته خودت زخمی میشی مگه تو
آنقدر شیطونی بودی
ویو جونکوک
رفتم پایین دیدم ات باز داره به کانگ دا میگه اینکارو نکن اونکارو بکن
رفتم پییشون ات بیت بریم بیرون کانگ دا رو هم بیار
حوصلم سرفته
ات : باشه من برم کانگ دا رو آماده کنم میام
جونکوک: باشه
ات: کانگ دا رو آماده کردم و رفتم پایین سوارماشین شدیم
جونکوک الان کجا بریم
ات: بریم شهر بازی باشه
جونکوک: باشه بریم رسیدیم شهره بازی کانگ دا رو از ات گرفتم
و بغلم کردم و دسته ات رو گرفتم و رفتیم رویه یه نمیکت نشستیم
جونکوک: برم بستنی بخرم ات باشه رفتم بستنی خریدم اومدم پیشه
ات : وای بستنی تمشک عاشقشم جونکوک بیا بگیر
بستنی رو باز میکردم که جونکوک گفت خیلی دوست دارم
طعمشو بخورم منم گفتم چیه نکنه میخوای مثله این سریال ها میخوای
بستنی رو بمالی رو لبم بعدش طعمشو ببینی
جونکوک: نه نمیخوام چون طعم لبات بهتره از طعم بستنی
ات: وای وای چه رومانتیک که یهو لباشو گذاشت رو لبام
بعد چند مین لباشو از لبام جدا کرد و گفت لبات خیلی بهتره از
بستنی گفتم بسه نکن دیدی کانگ دا گریش گرفت
خیلی خوش گذشت خیلی جاها رفتیم ظهر شد منم گفتم
جونکوک بریم دیگه
جونکوک: باشه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمته خونه
ادامه دارد
اومید وارم خوشتون اومده باشه🥰🥰🥰🥰🥰
۸.۵k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.