فیک عشقه زیبا پارت52
فیک عشقه زیبا پارت52
ویو ات
وسایله کانگ دا رو جم کردم و و کانگ دا رو بغل کردم رفتم سالون
جونکوک تویه سالون منتظرم بود
ات:جونکوک بریم
کوک:وای خانمم چه خوشکل شده
ات:بیخیال (لپاش قرمز شد)
کانگ دا:مامانی بوس (لپه ات رو بوسید)
ات:من قربونه بوست برم (پیشپنه کانگ دا رو بوسید )
کوک:اووو مادرو پسر خوشحالن چه نیازی به ما داره
ات:جونکوکه حسود
کوک:من حسود نییتم
ویو ات
کانگ دا رو گزاستم زمین اونم
ات:برو مامانی بشین رویه مبل
کانگ دا :باشه(لحنه بچگونه)
رفتم سمته جونکوک با دستام سورتشو قاب کردم و به چشمام زل زدم
ات:جونکوک چرا حسودی کردی
کوک:،من کی حسودی کردم
ات:منو نمیتونی گول بزنی
لبامو نزدیکه لباش کردم و بوسیدمش و به چشماش نگاه کردم اونم دستاشو دوره کمرم حلقه کرد
کوک:خیلی دوست دارم
ات:منم دوست دارم این بار اون لباشو گذاشت رویه لبام ...
تویه ماشین
ات:ببین کانگ دا تو باید بری عقب بشینی و کمر بندتو ببندی
کانگ دا:اما من دوست ندالم(اخم)
ات:بس کن من با این چیزا نمیبخشمت
کوک:عیبی نداره بزار یه امروزو اینجا بغلت بشینه
ات:چیمیگی واسش ختر داره
کانگ دا خیلی کیوت به مامانش نگاه کرد
کانگ دا:مامانی تو خیلی خوشکلی(کیوت)
وقتی اینجوری گفت با اون نگاه خوشکلش و کیوت بازیاش خندم گرفت
و خندیدم
کانگ دا:مامانی منو بخشید
ات:اره بخشیدمت
با اون دستایه کوچولوش دست زد
کوک:وای خدا پسرکه منو نگاه چجوری مخه مادرشو زد
ات:جونکوک(عصبی)
رسیدن خونه
م/ک:خوش اومدین
ات:ممنونم
جونکوک وسایله کانگ دا رو داد دسته اجوما منم کانگ دا بغلم بود روبه جونکوک کردم
ات:کجا میری
کوک:یه کاره تویه شرکت دارم بعدش میتم دنبالتون
ات:باشه فعلا
کوک:باشه خانمه خوشکلم
کوک:بای بای پسرم (کشیدنه لپه کانگ دا)
ویو ات بعد از اینکه جونکوک رفت منم رفتم پیشه مادر
ویو کوک
وقتی میرفتم شرکت یادم اومد یه پرونده رو خونه جا گزاشتم رفتم که بیارم
پرونده رو برداشتم میرفتم بیرون
خدمتکار:اقا خانم گفتن هر وقت که شما اومدین خونه ابنو بهتون بدم که بخورید
کوک:این چیه
خدمتکار:آب میوست
کوک:باشه
آب میوه رو برداشتم و خوردم
وقتی راه اوفتادم که برم چشمام هیچی نمیدید سرم گیچ رفت نمیتونستم سره پا وایستم دیگه تهمل نیاوردم و اوفتادم زمین
ادامه دارد
حمایت
کنید
خفنایه خودمین
ویو ات
وسایله کانگ دا رو جم کردم و و کانگ دا رو بغل کردم رفتم سالون
جونکوک تویه سالون منتظرم بود
ات:جونکوک بریم
کوک:وای خانمم چه خوشکل شده
ات:بیخیال (لپاش قرمز شد)
کانگ دا:مامانی بوس (لپه ات رو بوسید)
ات:من قربونه بوست برم (پیشپنه کانگ دا رو بوسید )
کوک:اووو مادرو پسر خوشحالن چه نیازی به ما داره
ات:جونکوکه حسود
کوک:من حسود نییتم
ویو ات
کانگ دا رو گزاستم زمین اونم
ات:برو مامانی بشین رویه مبل
کانگ دا :باشه(لحنه بچگونه)
رفتم سمته جونکوک با دستام سورتشو قاب کردم و به چشمام زل زدم
ات:جونکوک چرا حسودی کردی
کوک:،من کی حسودی کردم
ات:منو نمیتونی گول بزنی
لبامو نزدیکه لباش کردم و بوسیدمش و به چشماش نگاه کردم اونم دستاشو دوره کمرم حلقه کرد
کوک:خیلی دوست دارم
ات:منم دوست دارم این بار اون لباشو گذاشت رویه لبام ...
تویه ماشین
ات:ببین کانگ دا تو باید بری عقب بشینی و کمر بندتو ببندی
کانگ دا:اما من دوست ندالم(اخم)
ات:بس کن من با این چیزا نمیبخشمت
کوک:عیبی نداره بزار یه امروزو اینجا بغلت بشینه
ات:چیمیگی واسش ختر داره
کانگ دا خیلی کیوت به مامانش نگاه کرد
کانگ دا:مامانی تو خیلی خوشکلی(کیوت)
وقتی اینجوری گفت با اون نگاه خوشکلش و کیوت بازیاش خندم گرفت
و خندیدم
کانگ دا:مامانی منو بخشید
ات:اره بخشیدمت
با اون دستایه کوچولوش دست زد
کوک:وای خدا پسرکه منو نگاه چجوری مخه مادرشو زد
ات:جونکوک(عصبی)
رسیدن خونه
م/ک:خوش اومدین
ات:ممنونم
جونکوک وسایله کانگ دا رو داد دسته اجوما منم کانگ دا بغلم بود روبه جونکوک کردم
ات:کجا میری
کوک:یه کاره تویه شرکت دارم بعدش میتم دنبالتون
ات:باشه فعلا
کوک:باشه خانمه خوشکلم
کوک:بای بای پسرم (کشیدنه لپه کانگ دا)
ویو ات بعد از اینکه جونکوک رفت منم رفتم پیشه مادر
ویو کوک
وقتی میرفتم شرکت یادم اومد یه پرونده رو خونه جا گزاشتم رفتم که بیارم
پرونده رو برداشتم میرفتم بیرون
خدمتکار:اقا خانم گفتن هر وقت که شما اومدین خونه ابنو بهتون بدم که بخورید
کوک:این چیه
خدمتکار:آب میوست
کوک:باشه
آب میوه رو برداشتم و خوردم
وقتی راه اوفتادم که برم چشمام هیچی نمیدید سرم گیچ رفت نمیتونستم سره پا وایستم دیگه تهمل نیاوردم و اوفتادم زمین
ادامه دارد
حمایت
کنید
خفنایه خودمین
۵.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.