فیک(سرنوشت )پارت ۹۹
فیک(سرنوشت )پارت ۹۹
جونگ کوک ویو
آروم وارد اتاق شدیم..دستش رو رها کردم که با قدم های کوچیک خودش بدون اینکه صدای ایجاد کنه..نزدیک آلیس رفت..در رو پشت سرم بستم و منم نزدیک شون رفتم
دست آلیس رو گرفت و چشماش رو بست..
و بعدی لحظهی باز کرد..
بلند شد و گفت.
مین جون: من میرم..فقط میشه بگین کجا میتونم بخوابم؟
جونگ کوک: بیا دنبالم..
دوباره از اتاق بیرون شدیم..وارد اتاق مهمون شدیم کنار در وایستادم و گفتم
جونگ کوک: امشب رو میتونی اینجا بخوابی..
مین جون:ممنون
جونگ کوک: گشنه ات نیس؟؟
مین جون: نه..نمیتونم بدون مامانم چیزی بخورم..پس منتظر میمونم تا بهوش بیاد.
جونگ کوک: بهش چی گفتی
مین جون:گفتم من و بابا منتظریم..زود بیدار شو..
دستم رو با تردید به سمت سرش گرفتم و بعدش نوازشش کردم..رو زانوهام زمین نشستم تا هم قدش بشم..
دستم رو دوطرف صورتش گذاشتم و پیشونیش رو نزدیکم کردم..بوسهی رو پیشونیش کاشتم و ازش دور شدم..
انگار خجالت کشیده بود..با انگشتم رو دماغش زدم و گفتم
جونگ کوک: از چی خجالت میکشی..
مین جون: هیچی
جونگ کوک: واسه هیچی لپات گُل انداخته؟
مین جون: خب من همیشه همنجوری میشم حتی اگه مامان بوسم کنه.
جونگ کوک: باشه برو بخواب..
مین جون: شب بخیر..امیدوارم فردا که بیدار میشم..مامانم بهوش اومده باشه..
جونگ کوک: منم امیدوارم..
از کنارش بلند شدم که اونم به سمت تخت رفت..
جونگ کوک: فردا میبینمت..
و بعدش اتاق رو ترک کردم..که با تهیونگ روبرو شدم..
بعدی بستن در..کنار تهیونگ وایستادم..
جونگ کوک: حالش خوبه..دکتر چی گفت..
تهیونگ: الان خوبه..تونستن خون ریزی رو متوقف کنن..ممکنه فردا یا حتی همین امشب بهوش بیاد..اما واسه مدتی باید استراحت کنه
جونگ کوک: باشه..ممنون که کنارش موندین
تهیونگ : کجا بودی
جونگ کوک: با مین جون رفتیم دیدن خانم که آلیس این ۸ سال رو کنارش مونده بود.
تهیونگ: واسه چی؟
جونگ کوک: چون میخاستم مطمئن شم که آلیس بهم خیانت نکرده
تهیونگ: پسر تو دیوونهِ..مگه ممکنه..تا الان نتونستی عشق رو بشناسی..اون مین جون رو داشت پس دلیلِ نمیبینم که بخاد خیانت کنه
جونگ کوک: فقط خاستم مطمئن بشم
تهیونگ: دیگه نبینم از این غلطا انجام بدی
جونگ کوک: چشم سرورم
خندیدم که متقابل اونم خندید
جونگ کوک: فقط منتظر اون پرنسس کوچولوم
تهیونگ: مگه میدونی که دختره
جونگ کوک: خب فقط حدس میزنم
تهیونگ:آره بچه خودت رو هم حدس زده بودی ..مگه اونموقع با اطمینان کامل نمیگفتی دختره..
جونگ کوک: اما اینبار مطمئنم..
تهیونگ: واسم فرق نمیکنه دختره یا پسر..هردوتاشون رو دوس دارم..
جونگ کوک: یچی بگم..اگه دختر بود میشه عروس من
تهیونگ: ها؟
جونگ کوک: اوهوم..اگه دختر بود میشه عروس من
تهیونگ: مین جون فقط ۸ سالشه از الان به فکر زنشِ.
جونگ کوک:آره دیگه..
خندید و دستش رو روی شونم گذاشت
تهیونگ: فکر میکنم زندگی داره روی خوبی بهمون نشون میده
جونگ کوک: فکر کنم..
تهیونگ: کاش بابا مامان مامان بزرگ همه بودن
جونگ کوک: اگه بودن مطمئن نبودم که الان حتی ما زنده بودیم..
تهیونگ: زندگی خیلی بده..
جونگ: بیشتر از اونی که فکرش رو کنی.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
۱ پارت دیگه شاید شب بزارم
و دو یا ۱ پارت دیگه فردا که ممکنه پارت های آخر باشه.
حمایت،نظرت....؟
جونگ کوک ویو
آروم وارد اتاق شدیم..دستش رو رها کردم که با قدم های کوچیک خودش بدون اینکه صدای ایجاد کنه..نزدیک آلیس رفت..در رو پشت سرم بستم و منم نزدیک شون رفتم
دست آلیس رو گرفت و چشماش رو بست..
و بعدی لحظهی باز کرد..
بلند شد و گفت.
مین جون: من میرم..فقط میشه بگین کجا میتونم بخوابم؟
جونگ کوک: بیا دنبالم..
دوباره از اتاق بیرون شدیم..وارد اتاق مهمون شدیم کنار در وایستادم و گفتم
جونگ کوک: امشب رو میتونی اینجا بخوابی..
مین جون:ممنون
جونگ کوک: گشنه ات نیس؟؟
مین جون: نه..نمیتونم بدون مامانم چیزی بخورم..پس منتظر میمونم تا بهوش بیاد.
جونگ کوک: بهش چی گفتی
مین جون:گفتم من و بابا منتظریم..زود بیدار شو..
دستم رو با تردید به سمت سرش گرفتم و بعدش نوازشش کردم..رو زانوهام زمین نشستم تا هم قدش بشم..
دستم رو دوطرف صورتش گذاشتم و پیشونیش رو نزدیکم کردم..بوسهی رو پیشونیش کاشتم و ازش دور شدم..
انگار خجالت کشیده بود..با انگشتم رو دماغش زدم و گفتم
جونگ کوک: از چی خجالت میکشی..
مین جون: هیچی
جونگ کوک: واسه هیچی لپات گُل انداخته؟
مین جون: خب من همیشه همنجوری میشم حتی اگه مامان بوسم کنه.
جونگ کوک: باشه برو بخواب..
مین جون: شب بخیر..امیدوارم فردا که بیدار میشم..مامانم بهوش اومده باشه..
جونگ کوک: منم امیدوارم..
از کنارش بلند شدم که اونم به سمت تخت رفت..
جونگ کوک: فردا میبینمت..
و بعدش اتاق رو ترک کردم..که با تهیونگ روبرو شدم..
بعدی بستن در..کنار تهیونگ وایستادم..
جونگ کوک: حالش خوبه..دکتر چی گفت..
تهیونگ: الان خوبه..تونستن خون ریزی رو متوقف کنن..ممکنه فردا یا حتی همین امشب بهوش بیاد..اما واسه مدتی باید استراحت کنه
جونگ کوک: باشه..ممنون که کنارش موندین
تهیونگ : کجا بودی
جونگ کوک: با مین جون رفتیم دیدن خانم که آلیس این ۸ سال رو کنارش مونده بود.
تهیونگ: واسه چی؟
جونگ کوک: چون میخاستم مطمئن شم که آلیس بهم خیانت نکرده
تهیونگ: پسر تو دیوونهِ..مگه ممکنه..تا الان نتونستی عشق رو بشناسی..اون مین جون رو داشت پس دلیلِ نمیبینم که بخاد خیانت کنه
جونگ کوک: فقط خاستم مطمئن بشم
تهیونگ: دیگه نبینم از این غلطا انجام بدی
جونگ کوک: چشم سرورم
خندیدم که متقابل اونم خندید
جونگ کوک: فقط منتظر اون پرنسس کوچولوم
تهیونگ: مگه میدونی که دختره
جونگ کوک: خب فقط حدس میزنم
تهیونگ:آره بچه خودت رو هم حدس زده بودی ..مگه اونموقع با اطمینان کامل نمیگفتی دختره..
جونگ کوک: اما اینبار مطمئنم..
تهیونگ: واسم فرق نمیکنه دختره یا پسر..هردوتاشون رو دوس دارم..
جونگ کوک: یچی بگم..اگه دختر بود میشه عروس من
تهیونگ: ها؟
جونگ کوک: اوهوم..اگه دختر بود میشه عروس من
تهیونگ: مین جون فقط ۸ سالشه از الان به فکر زنشِ.
جونگ کوک:آره دیگه..
خندید و دستش رو روی شونم گذاشت
تهیونگ: فکر میکنم زندگی داره روی خوبی بهمون نشون میده
جونگ کوک: فکر کنم..
تهیونگ: کاش بابا مامان مامان بزرگ همه بودن
جونگ کوک: اگه بودن مطمئن نبودم که الان حتی ما زنده بودیم..
تهیونگ: زندگی خیلی بده..
جونگ: بیشتر از اونی که فکرش رو کنی.
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
۱ پارت دیگه شاید شب بزارم
و دو یا ۱ پارت دیگه فردا که ممکنه پارت های آخر باشه.
حمایت،نظرت....؟
۳۶.۲k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.