فیک( سرنوشت ) پارت ۴۷
فیک( سرنوشت ) پارت ۴۷
آلیس ویو
واسه نوشیدن زیاد مستِ مست بودم...اما بجز اون یه حس دیگه داشتم..
بدنم تو این هوا سرد داغ شده بود...
و نمیتونستم خودمو آروم بگيرم..جونگ کوک آروم نبود چیزی باعث شده بود اذیت بشه.
از نصف شب گذاشته بود که دوباره برگشتیم قصر...
جونگ کوک تو این هوا سرد دکمه های لباسشو باز کرده بود...
و خودمم حالم بدتر از اون بود.
سریعتر ازمن وارد قصر شد...
آهسته آهسته با حالت مستِم ازپلهها بالا رفتم و وارد اتاق شدم...
به اتاق خالی نگاه کردم...
مگه جونگ کوک زودتر از من نیومده بود پس چرا نیس..
سرم گیج میرفت و نمیدونستم پامو کجا میزارم هی اینور و اونور میرفتم.
روی تخت نشستم..
اتاق دور سرم میچرخید...
حس گرمام هر لحظه بیشتر میشد..
از جام بلند شدم و زیپ لباسم و باز کردم ..
لباسم که از شونه هام افتاد زمین و تو همون حالت گذاشتم از مستِ نمیدونستم چیکار میکنم...
میخاستم برم به سمت کمد که جونگ کوک و با یه حوله دور پاهاش جلو در حموم دیدم.
با دیدن بدنش تو جام میخکوب شدم..
اونم حالش خیلی بد معلوم میشد..جوریکه انگار یچیزی اینجا داره اذیتش میکنه..
سریع سمتم اومد و دستمو گرفت..از حرکتش جا خوردم و به لکنت افتادم.
آلیس:.ج..جو.. جونگ...
جونگ کوک: هیس...نمیتونم
با حالت مستِ که نمیدونستم چی میگم و چیکار میکنم گفتم
آلیس: چ..چیو نم...نمیتونی.
سرمو کج کردم و سؤالی بهش نگاه کردم..
جونگ کوک: معذرت میخام...واسه کاری که انجام میدم.
دستمو کشید و روی تخت پرتم کرد...خودمو عقب کشیدم تا به تاج تخت خوردم...
خودشم روی تخت نشست و آروم نزدیکم شد..
دستشو سمتم دراز کرد و پشت گردنم گذاشت و به سمت خودش کشیدیم..
حس لبای داغش روی لبام باعث شد دمای بدنم بیشتر از قبل بشه...
آروم میبوسد...دستی گرمش و زمانیکه روی کمر لختم گذاشت فهمیدم که اونم داغ شده اما چرا..
دستشو پشت سرمو گذاشته بود و در حال که داشت میبوسدیم آروم موهامو هم نوازش میکرد...
آروم درحال که میبوسدیم خوابوندیم وووو....
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
فقط اونی که اینو گزارش میکنه🖕
امیدوارم نفهمم کیِ
چون واست بد میشه
جرات داری بیا مشکلت رو بگو..
اینجوری پشتصحنه فقط گزارشم نکن..
آلیس ویو
واسه نوشیدن زیاد مستِ مست بودم...اما بجز اون یه حس دیگه داشتم..
بدنم تو این هوا سرد داغ شده بود...
و نمیتونستم خودمو آروم بگيرم..جونگ کوک آروم نبود چیزی باعث شده بود اذیت بشه.
از نصف شب گذاشته بود که دوباره برگشتیم قصر...
جونگ کوک تو این هوا سرد دکمه های لباسشو باز کرده بود...
و خودمم حالم بدتر از اون بود.
سریعتر ازمن وارد قصر شد...
آهسته آهسته با حالت مستِم ازپلهها بالا رفتم و وارد اتاق شدم...
به اتاق خالی نگاه کردم...
مگه جونگ کوک زودتر از من نیومده بود پس چرا نیس..
سرم گیج میرفت و نمیدونستم پامو کجا میزارم هی اینور و اونور میرفتم.
روی تخت نشستم..
اتاق دور سرم میچرخید...
حس گرمام هر لحظه بیشتر میشد..
از جام بلند شدم و زیپ لباسم و باز کردم ..
لباسم که از شونه هام افتاد زمین و تو همون حالت گذاشتم از مستِ نمیدونستم چیکار میکنم...
میخاستم برم به سمت کمد که جونگ کوک و با یه حوله دور پاهاش جلو در حموم دیدم.
با دیدن بدنش تو جام میخکوب شدم..
اونم حالش خیلی بد معلوم میشد..جوریکه انگار یچیزی اینجا داره اذیتش میکنه..
سریع سمتم اومد و دستمو گرفت..از حرکتش جا خوردم و به لکنت افتادم.
آلیس:.ج..جو.. جونگ...
جونگ کوک: هیس...نمیتونم
با حالت مستِ که نمیدونستم چی میگم و چیکار میکنم گفتم
آلیس: چ..چیو نم...نمیتونی.
سرمو کج کردم و سؤالی بهش نگاه کردم..
جونگ کوک: معذرت میخام...واسه کاری که انجام میدم.
دستمو کشید و روی تخت پرتم کرد...خودمو عقب کشیدم تا به تاج تخت خوردم...
خودشم روی تخت نشست و آروم نزدیکم شد..
دستشو سمتم دراز کرد و پشت گردنم گذاشت و به سمت خودش کشیدیم..
حس لبای داغش روی لبام باعث شد دمای بدنم بیشتر از قبل بشه...
آروم میبوسد...دستی گرمش و زمانیکه روی کمر لختم گذاشت فهمیدم که اونم داغ شده اما چرا..
دستشو پشت سرمو گذاشته بود و در حال که داشت میبوسدیم آروم موهامو هم نوازش میکرد...
آروم درحال که میبوسدیم خوابوندیم وووو....
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
فقط اونی که اینو گزارش میکنه🖕
امیدوارم نفهمم کیِ
چون واست بد میشه
جرات داری بیا مشکلت رو بگو..
اینجوری پشتصحنه فقط گزارشم نکن..
۱۸.۷k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.