part 4 لجبازی تا عشق
#part_4 #لجبازی_تا_عشق
ملیکا
اووووف ای خدا چرا انقدر این این مازیار بیشعوره ااااهه کثافط عوضی بیغیرت اییییییش
داشتیم میرفتیم که یه ماشین لندکروز نوک مدادی اومد جلومون رو گرفت اوووف سه نفر بودن سه تا پسر جغله خب خوبه خمودم اینا رو به تنهایی حریفم ولی یکم داغ دلم و سرشون خالی کنم یه کیشون گفت
_:جووووون بخورمتون چه قدر شما ها جیگرین
یکیدیگشون هم گفت
×:باباتو آسمونا دنبالتون میگشتم روی زمین پیداتون کردم
و سه تاشون زدم زیر خنده
منم الکیخندیدم بعد یواش یواش خندم و جمع کردم و اخم کردم و گفتم
من:واااای چقدددددر بانمکیتو بابا نمکدون ایییش. دخترا بریم
رفتیم از اون ور بریم که اومدن جلومن
_:نه دیگه خانم خوشگلا شما ها که صاحاب ندارید میخوام من بشم صاحبتون
آتنا:هوووو مگه ما سگیم که صاحاب لازم باشیم
سارا:اگه ما سگیم که تو خری هستی که رم کرده و باید ببریمش باغ وحش.
صدایه مردونه وو خشن شروین از پشت اومد و گفت
شروین:ما از بال وحشاومدیم و خبر دادن سه تا الاغ رم کردن باید ببریمشون باغ وحش
یکیشون انگشت اشارش رو گرفت رو به سارا و گفت
_:تو صاحب داری؟
مازیار:آره
و اومد دستشو دور سارا حلقه کرد و بردش عقب
انگشت اشارش رو گرفت روبه آتنا و گفت
_:ببینم توعم صاحب داری؟
آرژین:آره
و اومد مثله مازیار که سارا رو برد آتنا رو برد
_:عجب دیگه توکه صاحب نداری؟
شروین عوضی چیزی نگفت منم منتظر اون نیستم
من:نداشته باشم هم صد سال تو رو به عنوان صاحبم انتخاب نمیکنم چون حیون صاحب آدم نمیشه
شروین:آخه کی گفته تو صاحبنداری؟ پس من اینجا چغندرم؟
تاحالا که کلا چغندر هم نبود
ملیکا
اووووف ای خدا چرا انقدر این این مازیار بیشعوره ااااهه کثافط عوضی بیغیرت اییییییش
داشتیم میرفتیم که یه ماشین لندکروز نوک مدادی اومد جلومون رو گرفت اوووف سه نفر بودن سه تا پسر جغله خب خوبه خمودم اینا رو به تنهایی حریفم ولی یکم داغ دلم و سرشون خالی کنم یه کیشون گفت
_:جووووون بخورمتون چه قدر شما ها جیگرین
یکیدیگشون هم گفت
×:باباتو آسمونا دنبالتون میگشتم روی زمین پیداتون کردم
و سه تاشون زدم زیر خنده
منم الکیخندیدم بعد یواش یواش خندم و جمع کردم و اخم کردم و گفتم
من:واااای چقدددددر بانمکیتو بابا نمکدون ایییش. دخترا بریم
رفتیم از اون ور بریم که اومدن جلومن
_:نه دیگه خانم خوشگلا شما ها که صاحاب ندارید میخوام من بشم صاحبتون
آتنا:هوووو مگه ما سگیم که صاحاب لازم باشیم
سارا:اگه ما سگیم که تو خری هستی که رم کرده و باید ببریمش باغ وحش.
صدایه مردونه وو خشن شروین از پشت اومد و گفت
شروین:ما از بال وحشاومدیم و خبر دادن سه تا الاغ رم کردن باید ببریمشون باغ وحش
یکیشون انگشت اشارش رو گرفت رو به سارا و گفت
_:تو صاحب داری؟
مازیار:آره
و اومد دستشو دور سارا حلقه کرد و بردش عقب
انگشت اشارش رو گرفت روبه آتنا و گفت
_:ببینم توعم صاحب داری؟
آرژین:آره
و اومد مثله مازیار که سارا رو برد آتنا رو برد
_:عجب دیگه توکه صاحب نداری؟
شروین عوضی چیزی نگفت منم منتظر اون نیستم
من:نداشته باشم هم صد سال تو رو به عنوان صاحبم انتخاب نمیکنم چون حیون صاحب آدم نمیشه
شروین:آخه کی گفته تو صاحبنداری؟ پس من اینجا چغندرم؟
تاحالا که کلا چغندر هم نبود
۵.۵k
۱۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.