part 3 لجبازی تا عشق
#part_3 #لجبازی_تا_عشق
شروین
اوووف پس چرا نیومد این مازیار اههه حالا اون خواهر مثله خودش چشم سبزش و دوستاشم هستن
۳مین بعد
اوووف بالاخره رسیدن اه رفتم سوار شدم دیدم آرژین هم اومده سلام کردیم که گفتم
_مازیار مگه نمیخواست ملیکا و دوستاشم بیان؟
که به جای مازیار آرژین جواب داد
+آره قرار بود ولی آقا با خواهرش دعواش شده و خواهر گرامیش تو راه پیاده شده و رفته
_آهاااان اونوقت مازیار خان شما یکم خبرت غیرت رو این خواهرت نداری؟
×خب خانم خانما پر روعه
_خیلی بیشعووووری مازیار برو گمشو تو این شهر نا امن دنبال خواهرت بیشعور
آرژین گفت
+راست میگه برو دنبال خواهرت خونه زوستاش و بلدی؟
×اوووووف آره ولی کی میره این میمونه چیتوز رو به دزده
من و آرژین گفتیم
_میمون چیتوز؟
من گفتم
_مطمئنی که میمونه چیتوزه؟
مازیار:آره خب معلومه که میمونه چیتوزه
من:خیلیاسکلی
رسیدیم در یه خونه
مازیار:خونهی این آتنا عملی که نیست برم سراغ خونهی سارا جون
رفتیم تا دوباره ایستاد
ماریار:اینجا هم که نیستن حتما تو راه میبینیمش دیگه
رفتیم تا یه جا که آرژین گفت
آرژین:اینا سه تا دختر اینحان اونی که سمت راسته هم قدش بلنده هم اینکه لباسش لباس ملیکاست
مازیار:اوکی چقدر این خیابونه خلوته
یه جا پارک کرد که بریم پیششون که یه هو یه ماشین لندکروز نوک مدادی جلوشون ایستاد. مازیار اومد که بره وایهی اون سه نفری که پیاده شدن که مت گفتم
من:مازیار وایسا نرو بزار ببینیم این دخترا چیکار میکنن
مازیار:دارن خواهرم و اذیت میکنن میخوان بدزدنش اون وقت تو میگی وایسا
آرژین:تا چند دقیقهی پیش که میمون چیتوز بود نمیومد کسی بدزدش حالا غیرتی میشی خاک تو سرت حالا غیرتت رو نگهه دار واسه چند دقیقهی بعد بزار ببینیم اینا چطور رفتار میکنن
مازیار یه هوف کشید
مازیار:باشه
شروین
اوووف پس چرا نیومد این مازیار اههه حالا اون خواهر مثله خودش چشم سبزش و دوستاشم هستن
۳مین بعد
اوووف بالاخره رسیدن اه رفتم سوار شدم دیدم آرژین هم اومده سلام کردیم که گفتم
_مازیار مگه نمیخواست ملیکا و دوستاشم بیان؟
که به جای مازیار آرژین جواب داد
+آره قرار بود ولی آقا با خواهرش دعواش شده و خواهر گرامیش تو راه پیاده شده و رفته
_آهاااان اونوقت مازیار خان شما یکم خبرت غیرت رو این خواهرت نداری؟
×خب خانم خانما پر روعه
_خیلی بیشعووووری مازیار برو گمشو تو این شهر نا امن دنبال خواهرت بیشعور
آرژین گفت
+راست میگه برو دنبال خواهرت خونه زوستاش و بلدی؟
×اوووووف آره ولی کی میره این میمونه چیتوز رو به دزده
من و آرژین گفتیم
_میمون چیتوز؟
من گفتم
_مطمئنی که میمونه چیتوزه؟
مازیار:آره خب معلومه که میمونه چیتوزه
من:خیلیاسکلی
رسیدیم در یه خونه
مازیار:خونهی این آتنا عملی که نیست برم سراغ خونهی سارا جون
رفتیم تا دوباره ایستاد
ماریار:اینجا هم که نیستن حتما تو راه میبینیمش دیگه
رفتیم تا یه جا که آرژین گفت
آرژین:اینا سه تا دختر اینحان اونی که سمت راسته هم قدش بلنده هم اینکه لباسش لباس ملیکاست
مازیار:اوکی چقدر این خیابونه خلوته
یه جا پارک کرد که بریم پیششون که یه هو یه ماشین لندکروز نوک مدادی جلوشون ایستاد. مازیار اومد که بره وایهی اون سه نفری که پیاده شدن که مت گفتم
من:مازیار وایسا نرو بزار ببینیم این دخترا چیکار میکنن
مازیار:دارن خواهرم و اذیت میکنن میخوان بدزدنش اون وقت تو میگی وایسا
آرژین:تا چند دقیقهی پیش که میمون چیتوز بود نمیومد کسی بدزدش حالا غیرتی میشی خاک تو سرت حالا غیرتت رو نگهه دار واسه چند دقیقهی بعد بزار ببینیم اینا چطور رفتار میکنن
مازیار یه هوف کشید
مازیار:باشه
۵.۱k
۱۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.