🔹 او را... (۱۲۲)
🔹 #او_را... (۱۲۲)
- مرجان چرا اینجوری میکنی آخه؟؟ 😕
بلند شد و شروع کرد به داد زدن!
- برای اینکه داری واسه من جانماز آب میکشی!
احمق تو همونی که تا دیروز تو بغل سعید ولو بودی!
هرروز میومدی خونه ما که مشروب بخوری!
معتاد سیگار شده بودی!
اونوقت واسه من امل بازی درمیاری؟؟؟
دوباره نشستم.
- آدما تغییر میکنن!
- آدم آره، ولی تو نه! جوگیر احمق! 😠
با ناباوری نگاهش کردم .
- مرجان درست صحبت کن! 😯
- نمیکنم. همینه که هست! میای پارتی یا نه؟
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
http://az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-صد-و-بیست-و-دوم/
- مرجان چرا اینجوری میکنی آخه؟؟ 😕
بلند شد و شروع کرد به داد زدن!
- برای اینکه داری واسه من جانماز آب میکشی!
احمق تو همونی که تا دیروز تو بغل سعید ولو بودی!
هرروز میومدی خونه ما که مشروب بخوری!
معتاد سیگار شده بودی!
اونوقت واسه من امل بازی درمیاری؟؟؟
دوباره نشستم.
- آدما تغییر میکنن!
- آدم آره، ولی تو نه! جوگیر احمق! 😠
با ناباوری نگاهش کردم .
- مرجان درست صحبت کن! 😯
- نمیکنم. همینه که هست! میای پارتی یا نه؟
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
http://az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-صد-و-بیست-و-دوم/
۲.۸k
۱۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.