𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵³"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁵³"
سین خورد اما جوابی نداد... همون لحظه تقه ای به شیشه ماشین خورد.
نگاه کردم... شینجه بود!
شیشه رو پایین دادم و جدی نگاهش کردم که گفت:
شینجه: قربان چرا نگه داشتید؟!
کوک: _شماها برید... اینقدر دم من نباشید اه... دلتون میخواد بزنم تو صورتتون؟! گمشید دیگه.
شینجه: اما آقا شما...
کوک: _خفه شووو گمشووو
چشمی گفت و سریع ازم فاصله گرفت.
برای حفاظت از من همجا دنبالم بودن رو مخ ها...
نگاهی به گوشیم کردم... وای چرا آفلاین شد؟!
چرا جواااب نمیدههه؟! منتظر به صفحه چت چشم دوختم اما همونطور آفلاین بود...
کوک: "آرا؟!"
بازم جوابی نداد... اوففف بازم تایپ کردم:
کوک: "آراااااااااا..."
چرا جواب نمیده؟! نکنه... ناراحت شده؟!
نه بابا، یعنی از شوخی من ناراحت میشه؟!
چیز بدی نگفتم که... فقط باهاش شوخی کردم.
کوک: "توت فرنگی ناراحت شدی؟!"
اه... چجوری دارم ناز کسی رو میکشم خودمم موندم!
بلاخره آنلاین شد... یسسس... وقتی سین خورد مثل بچه دبستانی ها منتظر پیامش موندم.
آرا: "شما؟!"
آه خدا... همینم تو زندگی کم بود که یکی باهام قهر کنه!
کوک: "که نمیشناسی؟!"
آرا: "نه"
به جهنم اصن... من چرا بهم بر میخوره.
دختره ی لوسِ بی جنبه! یه شوخی باهاش کردم منو نمیشناسه خدا میدونه دو روز بعد یه بحث بشه کلا منو یادش بره!
کوک: "اوکی نشناس"
آرا: "ولی واقعا برام سوال شده..."
به گوشی نگاه کردم که تایپینگ بود.
آرا: "خب اگه تو را..بطه نیستیم من چرا باید اصلا جواب پیامای تورو اینقدر با ذوق بدم؟!"
ناخداگاه لبخند زدم که نوشت.
آرا: "خرممم خرررر"
سین خورد اما جوابی نداد... همون لحظه تقه ای به شیشه ماشین خورد.
نگاه کردم... شینجه بود!
شیشه رو پایین دادم و جدی نگاهش کردم که گفت:
شینجه: قربان چرا نگه داشتید؟!
کوک: _شماها برید... اینقدر دم من نباشید اه... دلتون میخواد بزنم تو صورتتون؟! گمشید دیگه.
شینجه: اما آقا شما...
کوک: _خفه شووو گمشووو
چشمی گفت و سریع ازم فاصله گرفت.
برای حفاظت از من همجا دنبالم بودن رو مخ ها...
نگاهی به گوشیم کردم... وای چرا آفلاین شد؟!
چرا جواااب نمیدههه؟! منتظر به صفحه چت چشم دوختم اما همونطور آفلاین بود...
کوک: "آرا؟!"
بازم جوابی نداد... اوففف بازم تایپ کردم:
کوک: "آراااااااااا..."
چرا جواب نمیده؟! نکنه... ناراحت شده؟!
نه بابا، یعنی از شوخی من ناراحت میشه؟!
چیز بدی نگفتم که... فقط باهاش شوخی کردم.
کوک: "توت فرنگی ناراحت شدی؟!"
اه... چجوری دارم ناز کسی رو میکشم خودمم موندم!
بلاخره آنلاین شد... یسسس... وقتی سین خورد مثل بچه دبستانی ها منتظر پیامش موندم.
آرا: "شما؟!"
آه خدا... همینم تو زندگی کم بود که یکی باهام قهر کنه!
کوک: "که نمیشناسی؟!"
آرا: "نه"
به جهنم اصن... من چرا بهم بر میخوره.
دختره ی لوسِ بی جنبه! یه شوخی باهاش کردم منو نمیشناسه خدا میدونه دو روز بعد یه بحث بشه کلا منو یادش بره!
کوک: "اوکی نشناس"
آرا: "ولی واقعا برام سوال شده..."
به گوشی نگاه کردم که تایپینگ بود.
آرا: "خب اگه تو را..بطه نیستیم من چرا باید اصلا جواب پیامای تورو اینقدر با ذوق بدم؟!"
ناخداگاه لبخند زدم که نوشت.
آرا: "خرممم خرررر"
۴.۳k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.