دژاوو
#دژاوو
part 7
در اتاق و باز کرد . لباسای هان پر از خون شده بود . رفت روی مبل نشست شروع کرد به گریه کردن .
×احمق به خودت بیا .
_ولی اون بابام بود .
×چرت نگو بابام بود . اون حتا براش مهم نبود که بقیه چقد میزدنت و برات قلدر بازی در می اوردن .
هیونجین چند ثانیه به هان نگاه کرد
×انقدر احساسی نباش . یذره بزرگ شو . نزار ازت سواستفاده کنن .
رفت و برای هان لباس اورد و گذاشت جلوش و بعد نشست رو مبل .
×لینو چطوره؟
_فردا عملش میکنن . ضربه مغزی شده و بعد از عمل حافظشو از دست میده
×میخوای چیکار کنی؟
_نمیدونم . فعلا پولمو بده .
×بهش میگم پولو برات واریز کنه
_کی ؟
×رئیس دیوانم دیگه . برو بخواب .
_من میخوام برم بیمارستان .
×لباساتو عوض کن بعد برو . ضایع بازی هم در نیاری .
هان لباسشو عوض کرد و از هتل بیرون رفت و رفت سمت ماشین . ترسید که بره بیمارستان . میترسید از جاش تکون بخوره و بفهمن که قاتله . پس فقط رفت داخل ماشین و سرش و گذاشت رو فرمون و خوابید .
با صدای زنگ گوشیش بیدار شد . بنگ چان بود :
=لینو چطوره؟
_امروز عملش میکنن .
=پولشو جور کردی؟
_پول؟... اره ، تقریبا
=چجوری داری پول جمع میکنی ؟ نگو هیونجین داره بهت کمک میکنه
_چی؟ نه
=ولی من مطمعن نیستم که راست گفته باشی .
_بعدا باهم حرف میزنیم .
هان زود گوشی رو قطع کرد . ماشین و روشن کرد و رفت سمت بیمارستان . وقتی به اتاق لینو رسید ، لینو نبود . سرگیجه شدیدی گرفت و نمیتونست راه بره . فکر کرد اتفاقی برای لینو افتاده . زود به طرف یکی از پرستار ها دوید :
ببخشید بیمار اون اتاق کجاست؟
:تو اتاق عمله
هان سریع به طرف اتاق عمل رفت . روی یکی از صندلی های روبه روی اتاق عمل نشست . بعد از چند دقیقه خوابش برد . حدود سه ساعت گذشت که گوشی هان زنگ خورد . بنگ چان بود
_بله
=لینو چطوره؟
_تو اتاق عمله
=برای عمل لینو برات پول ریختم . خودم بهت کمک میکنم پس لازم نیست که از هیون کمک بخوای .
_باشه . مرسی هیونگ
=هر اتفاقی افتاد بهم بگو هان
_باشه
یدفعه لینو رو از تو اتاق عمل بیرون اوردن
_هیونگ .. عمل لینو تموم شد . بعدا بهت زنگ میزنم (بعد گوشی رو قطع کرد)
هان به سمت دکتر رفت
_حالش چطوره ؟
:تا شب بهوش میاد . حافظش هم به طور کامل از دست نمیده . یعنی یه چیزایی یادش میمونه و با گذشت زمان همه چی یادش میاد .
هان خیلی خوشحال شد و از بیمارستان رفت بیرون که هیونجین زنگ زد .
×بیا هتل شب باید بری سراغ یکی دیگه
_عمل لینو تموم شد . من باید هواسم به لینو باشه .
×تو بیا برو کارت و انجام بده من هواسم به لینو هست
_پولش چقدره؟
×به اندازه ای هست که بتونه پول عمل لینو رو جور کنه
_اومدم
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
part 7
در اتاق و باز کرد . لباسای هان پر از خون شده بود . رفت روی مبل نشست شروع کرد به گریه کردن .
×احمق به خودت بیا .
_ولی اون بابام بود .
×چرت نگو بابام بود . اون حتا براش مهم نبود که بقیه چقد میزدنت و برات قلدر بازی در می اوردن .
هیونجین چند ثانیه به هان نگاه کرد
×انقدر احساسی نباش . یذره بزرگ شو . نزار ازت سواستفاده کنن .
رفت و برای هان لباس اورد و گذاشت جلوش و بعد نشست رو مبل .
×لینو چطوره؟
_فردا عملش میکنن . ضربه مغزی شده و بعد از عمل حافظشو از دست میده
×میخوای چیکار کنی؟
_نمیدونم . فعلا پولمو بده .
×بهش میگم پولو برات واریز کنه
_کی ؟
×رئیس دیوانم دیگه . برو بخواب .
_من میخوام برم بیمارستان .
×لباساتو عوض کن بعد برو . ضایع بازی هم در نیاری .
هان لباسشو عوض کرد و از هتل بیرون رفت و رفت سمت ماشین . ترسید که بره بیمارستان . میترسید از جاش تکون بخوره و بفهمن که قاتله . پس فقط رفت داخل ماشین و سرش و گذاشت رو فرمون و خوابید .
با صدای زنگ گوشیش بیدار شد . بنگ چان بود :
=لینو چطوره؟
_امروز عملش میکنن .
=پولشو جور کردی؟
_پول؟... اره ، تقریبا
=چجوری داری پول جمع میکنی ؟ نگو هیونجین داره بهت کمک میکنه
_چی؟ نه
=ولی من مطمعن نیستم که راست گفته باشی .
_بعدا باهم حرف میزنیم .
هان زود گوشی رو قطع کرد . ماشین و روشن کرد و رفت سمت بیمارستان . وقتی به اتاق لینو رسید ، لینو نبود . سرگیجه شدیدی گرفت و نمیتونست راه بره . فکر کرد اتفاقی برای لینو افتاده . زود به طرف یکی از پرستار ها دوید :
ببخشید بیمار اون اتاق کجاست؟
:تو اتاق عمله
هان سریع به طرف اتاق عمل رفت . روی یکی از صندلی های روبه روی اتاق عمل نشست . بعد از چند دقیقه خوابش برد . حدود سه ساعت گذشت که گوشی هان زنگ خورد . بنگ چان بود
_بله
=لینو چطوره؟
_تو اتاق عمله
=برای عمل لینو برات پول ریختم . خودم بهت کمک میکنم پس لازم نیست که از هیون کمک بخوای .
_باشه . مرسی هیونگ
=هر اتفاقی افتاد بهم بگو هان
_باشه
یدفعه لینو رو از تو اتاق عمل بیرون اوردن
_هیونگ .. عمل لینو تموم شد . بعدا بهت زنگ میزنم (بعد گوشی رو قطع کرد)
هان به سمت دکتر رفت
_حالش چطوره ؟
:تا شب بهوش میاد . حافظش هم به طور کامل از دست نمیده . یعنی یه چیزایی یادش میمونه و با گذشت زمان همه چی یادش میاد .
هان خیلی خوشحال شد و از بیمارستان رفت بیرون که هیونجین زنگ زد .
×بیا هتل شب باید بری سراغ یکی دیگه
_عمل لینو تموم شد . من باید هواسم به لینو باشه .
×تو بیا برو کارت و انجام بده من هواسم به لینو هست
_پولش چقدره؟
×به اندازه ای هست که بتونه پول عمل لینو رو جور کنه
_اومدم
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
- ۴.۴k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط