سناریو ..
سناریو ..
( وقتی مراسم ازدواجتون به عاشقانه ترین شکل ممکن اجرا میکنید ..)
کریس :( وقتی با کمک پدرت به بالای استیج رفتی کریس دستاش رو توی دستانت گذاشت و با چشمایی که کاملا میتونستی علاقه اش رو نسبت به خودت ببینی لب تر کرد و گفت .: میدونستم که یک فرشته از بهشت دزدیدم ..تمام عذاب و اشتباهاتم رو بابت دزدیدنت با جون و دل میخرم ...)
مینهو : ( موقعی که داشتین دو نفری میرقصیدین و مهمونا بهتون نگاه میکردند ..حرف هایی میزد که قند تو دلت آب میکرد ..: فکر نمیکردم انقدر نامرد باشی ..با تعجب گفتی : چطور ؟
غرید : قلب منو که سالمه سالم بود با زیباییت ضعیف کردی ..)
چانگبین : (فقط و فقط به چهره ات در تمام مدت خیره شده بود و دست از این کارش بر نمیداشت ..هنوز باورش نمیشد که اگه اون شب کارت خوابگاهت و گم نمیکردی و اون بهت تحویل نمیداد شاید هنوز انقدر خوشحال و دیوانه ی تو نبود ..)
هیون : ( نمیدونست چرا هنوز که هنوزه هم نتونسته بود زود تر پیدات کنه که زندگیه تاریکش و پر از هاله های ناامیدی پر کرده بود رو دوباره با وجود تو روشن و زیباش کنه ...)
هان : ( کافیه که بگم انقدرد که لبخند رو لباش بود که خط لبخندش روی صورتش موند ؟ نمیدونست که قراره با همچین آدم فوق العاده ای که با هر بار نگاه کردن بهش قلبش شروع به تپش میکرد. بعد از مدت ها زندگیشو به ارمغان بیاره ..فقط خوشحال بود ..)
فلیکس : ( توی تمام مدت تنها کاری که میکرد این بود که حرفایی اغوا کننده بزنه تا تورو برای چندین و چندین بار از خجالت آب کنه و دوباره خودشو عاشقت کنه ..قطعا خوشبخت ترین زن دنیا تو بودی..)
سونگمین : ( مردی انقدر بیخیال بود که توی اون همه شلوغی هر دقیقه که دلش میخواست بوست کنه ..اینجا بود که همهی دخترا که توی مجلس بودند از حسادت منفجر شدند ..شاید که نه ولی قطعا بهترین انتخابت سونگمین بود ..)
جونگین : ( تمام سعیش رو میکرد که بهترین باشه و باهات اون شب رو به طرز عاشقانه ای به پایان برسونه ..حتی هیونگاش هم از این همه علاقه ای که نسبت بهت داشت تعجب کرده بودند ..جونگینی که نگاه چپ به دخترا نمیکرد ..الان توی این مراسم ..فقط هر کاری میکرد که تمام اون مدت تایم رو خوشحالیش رو باهات شریک بشه ...)
the end ..
( وقتی مراسم ازدواجتون به عاشقانه ترین شکل ممکن اجرا میکنید ..)
کریس :( وقتی با کمک پدرت به بالای استیج رفتی کریس دستاش رو توی دستانت گذاشت و با چشمایی که کاملا میتونستی علاقه اش رو نسبت به خودت ببینی لب تر کرد و گفت .: میدونستم که یک فرشته از بهشت دزدیدم ..تمام عذاب و اشتباهاتم رو بابت دزدیدنت با جون و دل میخرم ...)
مینهو : ( موقعی که داشتین دو نفری میرقصیدین و مهمونا بهتون نگاه میکردند ..حرف هایی میزد که قند تو دلت آب میکرد ..: فکر نمیکردم انقدر نامرد باشی ..با تعجب گفتی : چطور ؟
غرید : قلب منو که سالمه سالم بود با زیباییت ضعیف کردی ..)
چانگبین : (فقط و فقط به چهره ات در تمام مدت خیره شده بود و دست از این کارش بر نمیداشت ..هنوز باورش نمیشد که اگه اون شب کارت خوابگاهت و گم نمیکردی و اون بهت تحویل نمیداد شاید هنوز انقدر خوشحال و دیوانه ی تو نبود ..)
هیون : ( نمیدونست چرا هنوز که هنوزه هم نتونسته بود زود تر پیدات کنه که زندگیه تاریکش و پر از هاله های ناامیدی پر کرده بود رو دوباره با وجود تو روشن و زیباش کنه ...)
هان : ( کافیه که بگم انقدرد که لبخند رو لباش بود که خط لبخندش روی صورتش موند ؟ نمیدونست که قراره با همچین آدم فوق العاده ای که با هر بار نگاه کردن بهش قلبش شروع به تپش میکرد. بعد از مدت ها زندگیشو به ارمغان بیاره ..فقط خوشحال بود ..)
فلیکس : ( توی تمام مدت تنها کاری که میکرد این بود که حرفایی اغوا کننده بزنه تا تورو برای چندین و چندین بار از خجالت آب کنه و دوباره خودشو عاشقت کنه ..قطعا خوشبخت ترین زن دنیا تو بودی..)
سونگمین : ( مردی انقدر بیخیال بود که توی اون همه شلوغی هر دقیقه که دلش میخواست بوست کنه ..اینجا بود که همهی دخترا که توی مجلس بودند از حسادت منفجر شدند ..شاید که نه ولی قطعا بهترین انتخابت سونگمین بود ..)
جونگین : ( تمام سعیش رو میکرد که بهترین باشه و باهات اون شب رو به طرز عاشقانه ای به پایان برسونه ..حتی هیونگاش هم از این همه علاقه ای که نسبت بهت داشت تعجب کرده بودند ..جونگینی که نگاه چپ به دخترا نمیکرد ..الان توی این مراسم ..فقط هر کاری میکرد که تمام اون مدت تایم رو خوشحالیش رو باهات شریک بشه ...)
the end ..
۹۹۴
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.