مژه های خیص🌝🖤

#مژه_های_خیص🌝🖤
PArt11
ارسلان: بله بفرماید
....دیانا
ارسلان: بفرمایید
....شما
ارسلان: با کی کار دری
....دیانا رحیمی
ارسلان: م شوهرشم بفرمایید
.....مگ دیانا ازدواج کردی
ارسلان:عارح شما؟
.....ببخشید خدافض....قط کردم
ارسلان: هوی عنتر....لامصب قط کرد.......گوشیو پرت کردم رو کاناپه خلی عصبی بودم گوشیو پرت کردم رو کاناپه رفتم ت اتاق.....بچا برین بیرون
عسل: چیشده
ارسلان: میگم برین بیرون سریع
ممد: داداش خ چتو شده
ارسلان: برین بیروننننن(با داد)
دیانا: بچا برین خونتون فردا میبینمتون
ارسلان: در اتاق قفل کردم بازوهای دیانارو گرفتم محکم از پشت زدمش ب دیوار.....ای پصره لاچی کی بود
دیانا: ت باهاش حرف زدی م ع کجا بدونم(با بغض)
ارسلان: دیا عصاب منو شخمی نکو میگم کی بود(با داد) مشتمو کوبیدم رو دیوار نشصم رو تخت....نمیگی ن
دیانا......(صکوت)
ارسلان: اکی تا شب معلوم میشه.....ع اتاق رفتم بیرون گوشی دیارو ورداشتم ع خونه زدم بیرون ی جوری درو کوبیدم ک کل ساختمون لرزید
دیانا: خدمو از دیوار سر دادم زمین زانوهامو بقل کردم بی صدا اشک میریختم....کی ب گوشیم زنگ زده بود مگ
چر ارسی ایطوری کرد
اصن چر م انق بدبختم
ت همی فکرا بودم ک خابم برد(:
______________
عر مدونم کمه ولی ای پارتو داشته باشین پارت بعد خلی خفنع🌝🗿
بدبختیا ع همیجا شرو شد(: