ابنباتتلخ

#ابنبات_تلخ
PaRt:۳۰
. . ____ . .

لینا:یاااااااا تو باز دیوانه شدیییییییییییی ..... ماماننننننن .... نه مامانم از تو بدتره ولی باهام کاری نمیکنه پس .... ماماننننننننن
تهیونگ:دستشو میزاره رو دهن لینا : جیغ نزن حیوان کاری باهات ندارم
لینا:پس چرا رو می هااا
تهیونگ:ی شرط داره
لینا:هوم
تهیونگ:معلم خصوصی برات بگیرم
لینا:جانم
تهیونگ:جایی نری و همینجا درس بخونی
لینا:قبولهههه
تهیونگ:افرین
لینا:صد دفعه نگفتم به من نگو افرین باو بدم میاد
تهیونگ:حرف نزن
لینا:میشه از روم پاشی دارم خفه میشم
تهیونگ:اروم از روی لینا بلند میشه و پیشش دراز میکشه
لینا:بلند میشه که بره
تهیونگ:لینا رو میکشه تو بغلش
لینا:میخوام برم
تهیونگ:هیییششش بخواب
لینا:هی دست و پا میزنه که ته ولش کنه
تهیونگ:محکم تر بغلش می کنه
لینا:له شدم
تهیونگ:بخواب
لینا:خدایا مگه چه گناهی به درگاهت کردم
تهیونگ:انقد دست و پا نزن ولت نمیکنم
لینا:اصن جهنم
تهیونگ:باش حالا خفه
*صبح*
لینا:تهیونگ در به دررررر خفه شدمممممممم ولم کننننننننننننن
تهیونگ:لینا رو پرت میکنه
لینا:از تخت شوت میشه پایین میره زیر تخت : به کدامین گناه خدای قشنگم
لینا:از زیر تخت بلند میشه و از اتاق میره بیرون و ی نگاهی به ساعت میندازه و میره دوباره تو اتاق و میپره رو ته
تهیونگ:خدااااااااااا
لینا:تهههههه من نمیتونم نفس بکشمممممم
تهیونگ:ته و مرض چته
لینا:ساعت نه و تو خونه ایییییییی
تهیونگ:خب خونه ام .... ک چی
تهیونگ:اخه ساعت هشت میری و من این موقع از دستت نفس میکشم
تهیونگ:کرم داری نه
لینا:ی درصد فک کن نداشته باشم
تهیونگ:کمر لینا رو میگیره : منم میتونم تاوان کرمو بودنتو پس بدما جوجه
لینا:به زور از دست تهیونگ میاد بیرون و بغل تخت وایمیسته : لالا گلِ پونهِ بخوابهِ تهیونگهِ دیوونه
تهیونگ:گمشو لینا«با داد»
لینا:زبونشو میاره بیرون از اتاق میدویه بیرون
تهیونگ:بالشت رو میزاره رو صورتش : گاددد
لینا:میره تو اشپزخونه
جاسمین:صبحت بخیر
لینا:موچ همچنین
لینا:میره سمت یخچال و مربا توت فرنگی و شکلات صبحانه و توت فرنگی و شیر و خامه و با نون توست رو برمیداره و میزاره رو میز
جاسمین:هممممم خدمتکار بخش اشپزخونه کیه
لینا:نمیدونم
لینا:شیر توت فرنگی درست میکنه و خامه و شکلات صبحانه و مربا رو جداگانه میریزه تو ظرف
جاسمین:تو دست به کار بزنی محاله
لینا:واسه شکم خودم دارم میکنم و اون
جاسمین:توت فرنگی رو فقط تو دوست داری
لینا:نه ته هم میدونسته البته خب من چیکار کنم سلیقه ی خوردنمون یکیه
جاسمین:اها
دیدگاه ها (۰)

#ابنبات_تلخ PaRt:۳۱ جاسمین:تو دست به کار بزنی محاله لینا:واس...

بچه ها نظرتون چیه یه روز مشخص کنید من تو اون روز پارت بزارم ...

#ابنبات_تلخ PaRt:۲۹. . _____ . . لینا:داری چت میکنیجاسمین:ا...

#ابنبات_تلخ PaRt:۲۸. . _____ . . لینا:میره ی کتاب درمورد قلب...

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط