عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت هفتاد و سه



ایوب داشت ب خرده کارهای خانه میرسید....
تعمیر پریز برق و شیر اب را خودش انجام میداد و این کارها را دوست داشت.....



گفتم"حاجی، من درسم تمام شد دوست دارم بروم سر کار"
-مثلا چه جور کاری؟
-مهم نیست،هر جور کاری باشد....
سرش را بالا انداخت بالا و محکم گفت
"نُچ،خانم ها یا باید دکتر شوند ،یا معلم و استاد...باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد"



ناراحت شدم
"چرا حاجی؟"
چرخید طرف من"ببین شهلا، خودم توی اداره کار میکنم ،میبینم ک با خانم ها چطور رفتار میشود....
هیچ کس ملاحظه ی روحیه لطیف انها را نمیکند ...حتی اگر مسئولیتی ب عهده ی زن هست نباید مثل یک مرداز او بازخواست کرد.....او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد.....
اصلا میدانی شهلا.....باید ناز زن را کشید،نه اینکه او ناز رئیس و کارمند و باقی ادمها را بکشد.....


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

عاشقانه های پاکقسمت هفتاد و چهارچقدر ناز ادم های مختلف را سر...

عاشقانه های پاکگاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها...ناخوداگاه لب...

عاشقانه های پاکقسمت هفتاد و دوامدم توی راهرو نشستم...انگار ک...

عاشقانه های پاکقسمت هفتاد و یکچند لحظه بعد دکتر روی بدن ایوب...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط