تکپارتی(درخواستی)
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#لینو
&وقتی تو دعوا...
علامت ا.ت علامت لینو_
ویو یورآ؛
یه ساعت از دعوای شدیدی که با لینو داشتی میگذشت و الان موقعیت جوری بود که تو تو اتاق داشتی گریه میکردی و لینو پایین داشت از عصبانیت کارت منفجر میشد..
تو خیلی سعی داشتی سو تفاهمی که باعث دعوای شدیدتون شده بودو رفع کنی ولی لینو الان تو وضعیتی بود که نه حرفاتو باور میکرد نه گوش میکرد..
ولی تو برای بار آخر به خاطر رفع سو تفاهم اشکاتو پاک کرده و به طبقه پایین رفتی و لینو رو درحالی دیدی که رو مبل نشسته و دستاشو قفل موهای سرش کرده بود به کنارش رفتی و درست جلوش وایستادی..
باید گوش کنی لینو...من..
_بس کن!(داد)
از دادش ترسیدی ولی اهمیت ندادیو ادامه دادی:موقع آرایش کردن یونجون پام لیز خورد و موقعی که داشتم میوفتادم منو گر..
اینبار از رو مبل بلند شدو با داد محکمی که تقریبا صداش کل خونه رو در بر گرفت ادامه داد..
_خفه شو ا.ت! فک میکنی خری چیزی هستم باور کنم لیز خوردی دقیق روی پاش!؟
با بغض تو چشات و گلوت دوباره ادامه دادی:عش...قم در واقع من میوفتادم زمین ول...
_ولی چی ها ولی اجازه دادی بگیرتت و قرارت بده رو پاش؟؟؟
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:مگه من نگفته بودم...*به طرفت امدو از بازو هات گرفت و فشارشون داد*تو فقط مال منی و کسی اجازه لمستو ندارهههه!*چشاتو به خاطر سر گیجه شدیدی که به سراغت امد بستی*..جواب بده دیگه نگف..*حرفش با از دست دادن کنترل بدنت قطع شد و موقعی که می خواستی پخش زمین بشی از کمرت گرفت و براید استایل بغلت کرد..
زود تورو رو مبل گذاشت ولی تو همچنان چشات بسته بود که هیچ بدنت یخ زده و در حال لرزیدن بودی!
_ا.ت چته؟ها؟ا.ت؟*تکونت داد ولی بازم ری اکشنی نشون ندادی و همچنان در حال لرز بودی..
_ا.ت؟*نگران*
وقتی دید جوابی نمیدی و همچنان در حال لرز بود رو مبل نشت و محکم تورو به بغلش کشید و همچنان که داشت موهاتو نوازش میکرد ادامه داد..
_ببخشید..خوب ببخشید! زیاده روی کردم ببخشید حالا لطفا چشاتو باز کن!
بب..خشید!
از حرفی که زدی شوکه شد و تورو از بغلش جدا کرد و به چشای که اینبار بغض پرشون کرده بود زل زد..
_ا.تت عشقم نفسم زندگیم حالت خوبه؟!بریم بیمارستان؟بریم بیرون هوا بخوری هوم؟بگو چیکار کنم حالت خوب شده؟
من نفهمیدم که چقد روم حساسی باید بیشت..
با قرار گرفته شدن لبای تشنه لینو رو لبات حرفات نصفه نیمو موند..
عمیق میبوسید قشنگ میتونستی لرزش بدن مردت رو از ترس بفهمی و این قشنگ ترین حسی بود که میتونستی تو زندگیت داشته باشی:)
تو اونروز قشنگ متوجه شدی که لینو چقد نگرانته...چقد نگران اینکه که اگه یه تار موت کم بشه چی کار باید برای برگردونش انجام بده!
. . . The end
#درخواستی
#لینو
&وقتی تو دعوا...
علامت ا.ت علامت لینو_
ویو یورآ؛
یه ساعت از دعوای شدیدی که با لینو داشتی میگذشت و الان موقعیت جوری بود که تو تو اتاق داشتی گریه میکردی و لینو پایین داشت از عصبانیت کارت منفجر میشد..
تو خیلی سعی داشتی سو تفاهمی که باعث دعوای شدیدتون شده بودو رفع کنی ولی لینو الان تو وضعیتی بود که نه حرفاتو باور میکرد نه گوش میکرد..
ولی تو برای بار آخر به خاطر رفع سو تفاهم اشکاتو پاک کرده و به طبقه پایین رفتی و لینو رو درحالی دیدی که رو مبل نشسته و دستاشو قفل موهای سرش کرده بود به کنارش رفتی و درست جلوش وایستادی..
باید گوش کنی لینو...من..
_بس کن!(داد)
از دادش ترسیدی ولی اهمیت ندادیو ادامه دادی:موقع آرایش کردن یونجون پام لیز خورد و موقعی که داشتم میوفتادم منو گر..
اینبار از رو مبل بلند شدو با داد محکمی که تقریبا صداش کل خونه رو در بر گرفت ادامه داد..
_خفه شو ا.ت! فک میکنی خری چیزی هستم باور کنم لیز خوردی دقیق روی پاش!؟
با بغض تو چشات و گلوت دوباره ادامه دادی:عش...قم در واقع من میوفتادم زمین ول...
_ولی چی ها ولی اجازه دادی بگیرتت و قرارت بده رو پاش؟؟؟
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:مگه من نگفته بودم...*به طرفت امدو از بازو هات گرفت و فشارشون داد*تو فقط مال منی و کسی اجازه لمستو ندارهههه!*چشاتو به خاطر سر گیجه شدیدی که به سراغت امد بستی*..جواب بده دیگه نگف..*حرفش با از دست دادن کنترل بدنت قطع شد و موقعی که می خواستی پخش زمین بشی از کمرت گرفت و براید استایل بغلت کرد..
زود تورو رو مبل گذاشت ولی تو همچنان چشات بسته بود که هیچ بدنت یخ زده و در حال لرزیدن بودی!
_ا.ت چته؟ها؟ا.ت؟*تکونت داد ولی بازم ری اکشنی نشون ندادی و همچنان در حال لرز بودی..
_ا.ت؟*نگران*
وقتی دید جوابی نمیدی و همچنان در حال لرز بود رو مبل نشت و محکم تورو به بغلش کشید و همچنان که داشت موهاتو نوازش میکرد ادامه داد..
_ببخشید..خوب ببخشید! زیاده روی کردم ببخشید حالا لطفا چشاتو باز کن!
بب..خشید!
از حرفی که زدی شوکه شد و تورو از بغلش جدا کرد و به چشای که اینبار بغض پرشون کرده بود زل زد..
_ا.تت عشقم نفسم زندگیم حالت خوبه؟!بریم بیمارستان؟بریم بیرون هوا بخوری هوم؟بگو چیکار کنم حالت خوب شده؟
من نفهمیدم که چقد روم حساسی باید بیشت..
با قرار گرفته شدن لبای تشنه لینو رو لبات حرفات نصفه نیمو موند..
عمیق میبوسید قشنگ میتونستی لرزش بدن مردت رو از ترس بفهمی و این قشنگ ترین حسی بود که میتونستی تو زندگیت داشته باشی:)
تو اونروز قشنگ متوجه شدی که لینو چقد نگرانته...چقد نگران اینکه که اگه یه تار موت کم بشه چی کار باید برای برگردونش انجام بده!
. . . The end
۱۹.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳