part21
تو راه خونه کوک حرفی نمیزدم .وقتی رسیدیم کوک گفت -رسیدیم +اینجاس؟ -اره +فکر نمیکنی واس دو نفر خیلی بزرگه؟ -هنوز خیلی هم کوچیکه
یه خونه بزرگ با یه در بزرگ سیاه. تقریبا نصف عمارت پدرش بود. من قرار بود اینجا زندگی کنم ..با کوک و ماجراهای .... سرمو تکون دادم تا افکارم از بین بره وقتی درو باز کرد وارد حیاط شدیم نسبت به منظره بیرون خونه ،حیاطش دلباز بود.یه استخری هم جلوی پنجره بزرگ که به نظر میومد پنجره اتاق پذیرایی باشه بود.
چمن های اطراف خونه سنگ فرش ها حیاطو زیباتر کرده بود. وقتی آنالیزم تموم شد به کوک نگاه کردم. اونم داشت تمام مدت دست به سینه منو تماشا میکرد +جوری نگا میکنی انگار چن ساله ندیدی منو -از نگاه کردنت سیر نمیشم
یه پوزخندی زدم و رفتم سمت در که وارد خونه میشد .برگشتم سمتش +نمیخوای بیای؟ میخوای تا احر اونجا بمونی؟ -نه خب اینو گفتو دویید سمتم .
وارد خونه که شدیم،چشمام برق زد برعکس تصورم خونه خونه پر زرق و برق بود و رنگ های شادی تو تم خونش استفاده کرده بود.
از وسط هال یه پله مارپیچی به طبقه بالا داشت کنار اون پله ها یه آشپزخانه لارج و خوشگل بود
یه تلویزیون بزرگ با مبل های دورش خونه رو جذاب تر کرده بود -آنالیزت تموم شد؟یا من باید اینجا خشک شم؟ -بیا بریم بالا رو نشونت بدم
+باشه وقتی پله های بالا رفتیم و رسیدیم به طبقه بالا یه راهروی کوچیک که داخلش دو تا در بود در سمت چپ سرویس بهداشتی و راستش حموم کنار راهرو سمت چپ یه در سفید رنگ بود
که روش اسم جونگ کوک نوشته شده بود. بدون اینکه کوک حرفی بزنه وارد اتاقش شدم . اتاقش برخلاف محتوای خونه بی روح بود .تخت سیاه با روتختی های سیاه یه فرش سفید رنگ بود که داخل اتاقو تغییر داده بود -یه وقت اجازه نگیری +مگه نگفتی خونه خودمه؟
-اره خب. ولی انتظار داشتم معذب تر باشی
+بشینم یخ گوشه لال شم خوبه؟
-نه دیگع. راستی تو تا اینجا رو بگردی من برم نوشیدنی آماده کنم بخوریم
یه باشه ریزی گفتم و کوک اتاق رو ترک کرد....
یه خونه بزرگ با یه در بزرگ سیاه. تقریبا نصف عمارت پدرش بود. من قرار بود اینجا زندگی کنم ..با کوک و ماجراهای .... سرمو تکون دادم تا افکارم از بین بره وقتی درو باز کرد وارد حیاط شدیم نسبت به منظره بیرون خونه ،حیاطش دلباز بود.یه استخری هم جلوی پنجره بزرگ که به نظر میومد پنجره اتاق پذیرایی باشه بود.
چمن های اطراف خونه سنگ فرش ها حیاطو زیباتر کرده بود. وقتی آنالیزم تموم شد به کوک نگاه کردم. اونم داشت تمام مدت دست به سینه منو تماشا میکرد +جوری نگا میکنی انگار چن ساله ندیدی منو -از نگاه کردنت سیر نمیشم
یه پوزخندی زدم و رفتم سمت در که وارد خونه میشد .برگشتم سمتش +نمیخوای بیای؟ میخوای تا احر اونجا بمونی؟ -نه خب اینو گفتو دویید سمتم .
وارد خونه که شدیم،چشمام برق زد برعکس تصورم خونه خونه پر زرق و برق بود و رنگ های شادی تو تم خونش استفاده کرده بود.
از وسط هال یه پله مارپیچی به طبقه بالا داشت کنار اون پله ها یه آشپزخانه لارج و خوشگل بود
یه تلویزیون بزرگ با مبل های دورش خونه رو جذاب تر کرده بود -آنالیزت تموم شد؟یا من باید اینجا خشک شم؟ -بیا بریم بالا رو نشونت بدم
+باشه وقتی پله های بالا رفتیم و رسیدیم به طبقه بالا یه راهروی کوچیک که داخلش دو تا در بود در سمت چپ سرویس بهداشتی و راستش حموم کنار راهرو سمت چپ یه در سفید رنگ بود
که روش اسم جونگ کوک نوشته شده بود. بدون اینکه کوک حرفی بزنه وارد اتاقش شدم . اتاقش برخلاف محتوای خونه بی روح بود .تخت سیاه با روتختی های سیاه یه فرش سفید رنگ بود که داخل اتاقو تغییر داده بود -یه وقت اجازه نگیری +مگه نگفتی خونه خودمه؟
-اره خب. ولی انتظار داشتم معذب تر باشی
+بشینم یخ گوشه لال شم خوبه؟
-نه دیگع. راستی تو تا اینجا رو بگردی من برم نوشیدنی آماده کنم بخوریم
یه باشه ریزی گفتم و کوک اتاق رو ترک کرد....
۴.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.