شب دردناک

( شب دردناک )
پارت ۲۹

همه سکوت کردن و نگاه های سنگین جونکوک رو دختره داستان قفل بود چرا اینجوری بهش نگاه میکرد چی در آن نگاه ها بود اون دختر وقتی ۵ سالش بود در دریا غرق میشد سوجین خواهر بزرگ تر جونکوک بود که نجاتش داد و خودش ار دنیا رفت این تمام حرصی هست که تو چشم های جونکوک دیده می‌شود...

سمتت میز رفتن و جونکوک به یوکی اشاره کرد تا سر جاش بنشینه یوکی برایش فرقی نداشت پس سمت صندلی جونکوک رفت و نشست جونکوک هم کنار ات نشست
دختره با ترس به کنارش نگاهی انداخت و زود به بشقاب اش دوخت ترس وجود اش را گرفته بود چجوری با این ترس زندگی میکرد
جونکوک باز هم از کار هایش دست نکشید
پا اش را زد سمته پای دختره و نوازش وار رو کناره پاش گذاشته
دختره با ترس به پایین نگاه کرد و زود پاش رو از کنار پا جونکوک دور کرد کمی از میز دور شد
یوکی : راستی اوپا جونم و اوما جونم فردا شب سالگرد ازدواج شما هست
اقا/ج: آره عزیزم یادمون رفته بود
خ/جئون : اح عزیزم دیگه پیر شدیم مگه نه سالگرد ازدواج خودمون رو یادمون رفته ..
جونکوک: پس فردا شب جشن میگیرم چطوره ؟
یوکی : آره یک پارتی بگیریم که بترکونیم
جونکوک نگاهش را به دختره دوخت
و به میز نزدیک شد و دستش را گذاشت رو رون پایه دختره و نوازش اش میکرد با گذاشت درست جونکوک رو پا ات باعث ترس و مور مور بدنش میشد باز هم بدنش لرزید و
همان دیقه ات از رو صندلی بلند شد و نگاه همه سمت اش دوخته شد
ات : نوشه جان
سمته در قدم برداشت
شوهوا: آبجی کجا ؟
ات : شما بخورین من اشتها ندارم
دوباره سمته در رفت و راه رو را رد کرد وارد اتاقش شد
به در تکیه داد و کم کم رو زمین نشست و اشک هایش جاری شدن با یاد اوری چند دقیقه پیش و اون لمس های که توسط دست جونکوک رو ب*دن اش شد از رو زمین بلند شد و سمته حمام رفت در را قفل کرد و شروع به کشید لباس هایش شد ... سمت دوش رفت و شیر را باز کرد آب سردی رو بدنش راهی پیدا کرد حس میکرد ب*دن کثیف شده جا های ب*وسیدن و گ*از گرفت رو گ*ردن اش بود و دست هایش که به رنگ آبی مبتلا شده بود از شدت عصبانیت رو زمین نشست و با صدا بلند گریه میکرد ... با حق حق های که میکرد درد اش بیشتر و بیشتر در قلبش جریان پیدا کرد
ات ... کافیه دیگه چیکار کنم ... این حرفی بود که می‌گفت خسته بود ولی چرا جونکوک همچین کاری باهاش میکرد چس از جونش میخواست
دیدگاه ها (۴)

( شب دردناک )پارت ۳۰چشم هایش را باز کرد و با نوری زیادی در ا...

( شب دردناک )پارت ۳۱شوهوآ: نه نه ... اصلا هیچ وقت و ابدا ات ...

( شب دردناک )پارت ۲۸اسلاید دو هیونگ نین ات : راستش چیزه امرو...

اتاق ات

ادامه پارت قبل یون بیول دلخور از اتاق خارج شد جلوی اتاقش ه...

( گناهکار ) ۷۰ part جیمین خندید و درحالی که دستشو گرفته بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط