رمان ماهک پارت 133
#رمان_ماهک #پارت_133
داشت توضیح میداد که چطور باید اون کوفتیا رو حفظ کنم که دوباره گوشیش زنگ خورد اینبار نتونستم خودمو کنترل کنم برا همین چشامو بشتم و با فک منقبض شده م گفتم میشه بری بیرون اون زنگ گوشیت روی مخمه.
چند ثانیه بعد درحالی که میگفت سلام عزیزم از در بیرون رفت از شدت عصبانیت چند قطره ای اشک از چشمم چکید.
معلوم نیس با چه عوضی در ارتباطه اصلا درسته که من زن واقعیش نیستم ولی تا وقتیکه اون اسم کوفتیم توی شناسنامه لعنتیشه حق نداره این کارو کنه.
تصمیم گرفتم واسه تلافی کارش عذابش بدم واسه همین رفتم حمام و بعد از اینکه اومدم بیرون با همون حوله تن پوش نشستم پشت میز آرایشم موهامو خشک کردم آرایش محوی کردم و عطرمو روی خودم خالی کردم.
مشغول پوشیدن لباس هام بودم که آرش وارد اتاق شد اما حتی نیم نگاهی هم بهم ننداخت. حرصم گرفته بود و هیچ کاری هم نمیتونستم انجام بدم.
خیلی سریع تیپ اسپرتی زد و گفت من جایی کار دارم میرم بیرون شب هم ممکنه دیر بیام منتظرم نباش پوزخندی زدم و اروم گفتم برو به درک.
برگشت سمتم و گفت چیزی گفتی هلش دادم کنار و گفتم بکش کنار اخبار یبار میگن و به اتاق مطالعه رفتم.
طبق معمول حسابی گریه کردم و شب هم خیلی زود رفتم خوابیدم.
صبح که بیدار شدم جعبه ی کادویی روی میز دیدم که روش با دست خط خیلی آشنایی نوشته بود برای آرش عزیزم.
دلم نمیخواست از آرش چیزی بپرسم واسه همین سکوت کردم.
آرش از خواب بیدار شد سلام آرومی دادم جوابمو با تکون دادن سر داد و به سرویس رفت و دقیقا همون موقع گوشیش زنگ خورد و همون شماره ی ناشناس همیشگی روی صفحه گوشی افتاد.
گوشی رو با دست لرزون برداشتم و با صدای آرومی گفتم بله بفرمایید.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
داشت توضیح میداد که چطور باید اون کوفتیا رو حفظ کنم که دوباره گوشیش زنگ خورد اینبار نتونستم خودمو کنترل کنم برا همین چشامو بشتم و با فک منقبض شده م گفتم میشه بری بیرون اون زنگ گوشیت روی مخمه.
چند ثانیه بعد درحالی که میگفت سلام عزیزم از در بیرون رفت از شدت عصبانیت چند قطره ای اشک از چشمم چکید.
معلوم نیس با چه عوضی در ارتباطه اصلا درسته که من زن واقعیش نیستم ولی تا وقتیکه اون اسم کوفتیم توی شناسنامه لعنتیشه حق نداره این کارو کنه.
تصمیم گرفتم واسه تلافی کارش عذابش بدم واسه همین رفتم حمام و بعد از اینکه اومدم بیرون با همون حوله تن پوش نشستم پشت میز آرایشم موهامو خشک کردم آرایش محوی کردم و عطرمو روی خودم خالی کردم.
مشغول پوشیدن لباس هام بودم که آرش وارد اتاق شد اما حتی نیم نگاهی هم بهم ننداخت. حرصم گرفته بود و هیچ کاری هم نمیتونستم انجام بدم.
خیلی سریع تیپ اسپرتی زد و گفت من جایی کار دارم میرم بیرون شب هم ممکنه دیر بیام منتظرم نباش پوزخندی زدم و اروم گفتم برو به درک.
برگشت سمتم و گفت چیزی گفتی هلش دادم کنار و گفتم بکش کنار اخبار یبار میگن و به اتاق مطالعه رفتم.
طبق معمول حسابی گریه کردم و شب هم خیلی زود رفتم خوابیدم.
صبح که بیدار شدم جعبه ی کادویی روی میز دیدم که روش با دست خط خیلی آشنایی نوشته بود برای آرش عزیزم.
دلم نمیخواست از آرش چیزی بپرسم واسه همین سکوت کردم.
آرش از خواب بیدار شد سلام آرومی دادم جوابمو با تکون دادن سر داد و به سرویس رفت و دقیقا همون موقع گوشیش زنگ خورد و همون شماره ی ناشناس همیشگی روی صفحه گوشی افتاد.
گوشی رو با دست لرزون برداشتم و با صدای آرومی گفتم بله بفرمایید.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۱۰۴.۶k
۰۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.