رمان ماهک پارت 134
#رمان_ماهک #پارت_134
ارش✍
ماهک جدیدا زیادی عصبی بنظر میرسه اون ازون کتاب بیچاره که پرتش کرده بود تو دیوار اونم از من که برگشت بهم گف برو به درک و بعد هم با لحن مزخرفی گفت بکش کنار اخبار یبار میگن.
ماهک✍
چند لحظه ای گذشت و بدون اینکه کسی چیزی بگه مکالمه قطع شد.
ارش از سرویس اومد بیرون و من هم سریع گوشیشو گزاشتم سرجاش تا متوجه چیزی نشه و رفتم پایین برای صبحانه.
سرمیز صبحانه معده درد بدجوری داشتم که حدس میزنم بخاطر عصبی شدنم بود بعد از خوردن چند لقمه از جام بلند شدم خاستم برم بیرون از اشپزخونه که درد بدی توی معدم پیچید واسه همین دستمو گزاشتم روش و خم شدم.
از شدت درد حس میکردم فشارم افتاده ارش نگران به سمتم اومد دستمو گرفت و گفت حالت خوبه ماهک؟ عصبی دستشو پس زدم و گفتم برو کنار و به سختی رفتم طبقه بالا چیزی طول نکشید که اومد پیشم.
از تختم بلند شدم تا به اتاق مطالعم برم که باز اومد سمتم دستمو گرفت و گفت بیا بریم دکتر هلش دادم عقب و گفتم ولم کن ارش راحتم بزار.
عصبی دستی تو موهاش کشید و گفت تو حالت خوب نیس باید بریم دکتر خواست به سمتم بیاد که عصبی گفتم دستت بهم نخوره ارش برو کنار نه میام دکتر نه میخام که تو نگرانم باشی.
چشماشو محکم روی هم فشار داد و گفت چت شده ماهک به خودت بیا در حالیکه اشکام تند تند پایین میریخت گفتم لعنت بهت ارش لعنت بهت که گند کشیدی به زندگیم و دویدم سمت اتاق مطالعم و در رو قفل کردم.
نشستم کف اتاق و دستمو گرفتم جلوی صورتم و اینبار ازادانه گریه کردم تا سبک شم و اجازه دادم تا اشکایی که از روی حسادت زنونه م هست راه خودشونو بگیرن و این بغض لعنتی از بین بره.
با حرص از جام بلند شدم اشکامو پس زدم و ایستادم جلو اینه و به خودم نگاه کردم و گفتم باختی ماهک باختی تمام مدت فقط داشتی خودتو گول میزدی تو ارشو دوست داری اگر دوست نداشتی اینجوری از حسادت خفه نمیشدی به خودم تشر زدم ماهک یا تمومش کن یا پیش خودت اعتراف کن که دوستش داری.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
ارش✍
ماهک جدیدا زیادی عصبی بنظر میرسه اون ازون کتاب بیچاره که پرتش کرده بود تو دیوار اونم از من که برگشت بهم گف برو به درک و بعد هم با لحن مزخرفی گفت بکش کنار اخبار یبار میگن.
ماهک✍
چند لحظه ای گذشت و بدون اینکه کسی چیزی بگه مکالمه قطع شد.
ارش از سرویس اومد بیرون و من هم سریع گوشیشو گزاشتم سرجاش تا متوجه چیزی نشه و رفتم پایین برای صبحانه.
سرمیز صبحانه معده درد بدجوری داشتم که حدس میزنم بخاطر عصبی شدنم بود بعد از خوردن چند لقمه از جام بلند شدم خاستم برم بیرون از اشپزخونه که درد بدی توی معدم پیچید واسه همین دستمو گزاشتم روش و خم شدم.
از شدت درد حس میکردم فشارم افتاده ارش نگران به سمتم اومد دستمو گرفت و گفت حالت خوبه ماهک؟ عصبی دستشو پس زدم و گفتم برو کنار و به سختی رفتم طبقه بالا چیزی طول نکشید که اومد پیشم.
از تختم بلند شدم تا به اتاق مطالعم برم که باز اومد سمتم دستمو گرفت و گفت بیا بریم دکتر هلش دادم عقب و گفتم ولم کن ارش راحتم بزار.
عصبی دستی تو موهاش کشید و گفت تو حالت خوب نیس باید بریم دکتر خواست به سمتم بیاد که عصبی گفتم دستت بهم نخوره ارش برو کنار نه میام دکتر نه میخام که تو نگرانم باشی.
چشماشو محکم روی هم فشار داد و گفت چت شده ماهک به خودت بیا در حالیکه اشکام تند تند پایین میریخت گفتم لعنت بهت ارش لعنت بهت که گند کشیدی به زندگیم و دویدم سمت اتاق مطالعم و در رو قفل کردم.
نشستم کف اتاق و دستمو گرفتم جلوی صورتم و اینبار ازادانه گریه کردم تا سبک شم و اجازه دادم تا اشکایی که از روی حسادت زنونه م هست راه خودشونو بگیرن و این بغض لعنتی از بین بره.
با حرص از جام بلند شدم اشکامو پس زدم و ایستادم جلو اینه و به خودم نگاه کردم و گفتم باختی ماهک باختی تمام مدت فقط داشتی خودتو گول میزدی تو ارشو دوست داری اگر دوست نداشتی اینجوری از حسادت خفه نمیشدی به خودم تشر زدم ماهک یا تمومش کن یا پیش خودت اعتراف کن که دوستش داری.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۱۰۳.۱k
۰۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.