رمان ماهک پارت 135
#رمان_ماهک #پارت_135
اشکامو پاک کردم و به خودم گفتم باید بفهمی این کیه که ارش باهاش در ارتباطه حداقل تا این چند ماهی که من زنشم حق نداره با کسی باشه.
با احساس شدت دردم به اتاق خواب رفتم گوشی ارش روی میز کنار تخت بود یواشکی برش داشتم و رفتم توی واتس اپش خبری ازون شماره نبود رفتم توی اس ام اس هاش.
پیداش کردم پیاماش همش به این مضمون بود: باشه عزیزم فلان ساعت میام
عزیزم رسیدم عزیزم حرکت کردم و...
درحال دید زدن پیاما بودم که در اتاق باز شد و اومد داخل سریع گوشی رو قفل کردم و بردم زیر پتو.
با عجله داشت دنبال گوشیش میگشت، کلافه گفت:
+ ماهک تو گوشی منو ندیدی
_ نه
+ ای بابا همینجاها بود
همون لحظه سمیرا خانم وارد اتاق شد و ارش هول به سمتش رفت و گف
+ سمیرا خانم شما گوشی منو ندیدی؟
_ گوشی؟ نه مادر ندیدم
+ ای بابا پس کجاست این، سمیرا خانم میشه گوشیتونو بدید من یه زنگ بزنم بش
_ اره مادر بیا
قلبم تاپ تاپ میزد ارش گوشی رو گرفت و به شماره خودش زنگ زد و صدای گوشی از زیر پتو بلند شد قبل از اینکه چیزی بگن پیش دستی کردم و گفتم ای بابا گوشیتو میندازی روی تخت؟ اخه روی تختم جا هس؟ دیدم یچیزی زیر تنم اذیت میکنه.
با عصبانیت ساختگی بلند شدم و حق به جانب گوشی رو دادمش، با شک و تردید گوشی رو از دستم گرفت و چیزی نگفت.
با خداحافظی کوتاهی از در بیرون رفت. خوابیده بودم و به این موضوع فک میکردم که یهو یادم اومد به اینکه گوشی رو توی صفحه پیاما قفل کردم و محکم زدم تو پیشونی خودم ای گندت بزنن ماهک که ابروی خودتو بردی.
داشتم حرص میخوردم و بالاخره خودمو راضی کردم که بدرک که فهمید و اصلا باید میفهمید و من زنشم و حق دارم که بدونم داره چه غلطی میکنه.
بعد از خوردن ناهار ارش اومد خونه و اصلا بروی خودش نیاورد که من چه غلطی کردم.
تا عصر اصلا باهم حرف نزدیم و بعد از خوردن شام به اتاق خواب رفتم و خوابیدم روی تخت ارش حوله شو برداشت و به حمام رفت.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
اشکامو پاک کردم و به خودم گفتم باید بفهمی این کیه که ارش باهاش در ارتباطه حداقل تا این چند ماهی که من زنشم حق نداره با کسی باشه.
با احساس شدت دردم به اتاق خواب رفتم گوشی ارش روی میز کنار تخت بود یواشکی برش داشتم و رفتم توی واتس اپش خبری ازون شماره نبود رفتم توی اس ام اس هاش.
پیداش کردم پیاماش همش به این مضمون بود: باشه عزیزم فلان ساعت میام
عزیزم رسیدم عزیزم حرکت کردم و...
درحال دید زدن پیاما بودم که در اتاق باز شد و اومد داخل سریع گوشی رو قفل کردم و بردم زیر پتو.
با عجله داشت دنبال گوشیش میگشت، کلافه گفت:
+ ماهک تو گوشی منو ندیدی
_ نه
+ ای بابا همینجاها بود
همون لحظه سمیرا خانم وارد اتاق شد و ارش هول به سمتش رفت و گف
+ سمیرا خانم شما گوشی منو ندیدی؟
_ گوشی؟ نه مادر ندیدم
+ ای بابا پس کجاست این، سمیرا خانم میشه گوشیتونو بدید من یه زنگ بزنم بش
_ اره مادر بیا
قلبم تاپ تاپ میزد ارش گوشی رو گرفت و به شماره خودش زنگ زد و صدای گوشی از زیر پتو بلند شد قبل از اینکه چیزی بگن پیش دستی کردم و گفتم ای بابا گوشیتو میندازی روی تخت؟ اخه روی تختم جا هس؟ دیدم یچیزی زیر تنم اذیت میکنه.
با عصبانیت ساختگی بلند شدم و حق به جانب گوشی رو دادمش، با شک و تردید گوشی رو از دستم گرفت و چیزی نگفت.
با خداحافظی کوتاهی از در بیرون رفت. خوابیده بودم و به این موضوع فک میکردم که یهو یادم اومد به اینکه گوشی رو توی صفحه پیاما قفل کردم و محکم زدم تو پیشونی خودم ای گندت بزنن ماهک که ابروی خودتو بردی.
داشتم حرص میخوردم و بالاخره خودمو راضی کردم که بدرک که فهمید و اصلا باید میفهمید و من زنشم و حق دارم که بدونم داره چه غلطی میکنه.
بعد از خوردن ناهار ارش اومد خونه و اصلا بروی خودش نیاورد که من چه غلطی کردم.
تا عصر اصلا باهم حرف نزدیم و بعد از خوردن شام به اتاق خواب رفتم و خوابیدم روی تخت ارش حوله شو برداشت و به حمام رفت.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۴.۱k
۰۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.