فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
💜 پارت ۲ 💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: مردممممم
جیمین:: هیسسسس
سانامی:: بخدا خوبه
جیمین:: اوکیه...ن یه لحظه برگرد
سانامی:: بیااا
جیمین:: اوم..اوکیه بدو سوار ماشین شو
سانامی رفت تو ماشین و منتظر جیمین بود
جیمینم چند مین بعد اومد و نشست
سانامی:: ب عنوان دوست دخترت میبریم؟!
جیمین:: ن...بردم
سانامی لب آویزون کرد و با بغض ب جیمین خیره شد
جیمین نگاهش کرد و پوزخندی زد...
جیمین:: شوخی کردم
سانامی:: دوست دخترت؟!
جیمین:: حالا هر خری
سانامی:: جیمینا بچم چی میشه🥺
جیمین:: باز تو شروع کردی؟؟؟
سانامی:: ب..ببخشید
جیمین دیگه چیزی نگفت و راه افتاد...
بین راه دیگه چیزی نگفتن...
بیست مین بعد رسیدن
سانامی دراومد و وایساد
جیمینم پیاده شد و سانامی رفت دستشو گرفت...
سانامی:: چقد خوبه ک کیوت ش...
جیمین:: فقط یکبار دیگه بمن بگی کیوتی نم چی چی با پشت دست میزنم تو دهنت
سانامی:: خیلی خب بابا😐
باهم داشتن میرفتن سمت در ورودی...
جیمین:: قوانینو تکرار کن بینم
سانامی:: ههععفففف...گرم گرفتن باکسی ممنوع،از کنارت جُم خوردن ممنوع،مست کردن ممنوع،جلب توجه و شیطونی و فضولی ممنوع...بقیش یادم نیست...اصن مگه هست؟!
جیمین:: اوکیه
باهم وارد شدن و سانامی زل زده بود ب نور افکنای بزرگ...
سانامی:: ایییییی چ باحاااال
ک جیمین دستشو کشوند و برد نشوندش رو یه صندلی و خودشم نشست...
سانامی زل زده بود ب هیزا و هرزه هایی ک خودشونو بهمدیگه میمالوندن و لاس میزدن...
جیمین:: الان کسایی ک دعوتمون کردن میان...نبینم خنگ بازی دربیاری...یهو بگی عه چ خوشمزه،ای وای دازان سامه سانه دازامه نم چی چی انیمه ای شروع ...کلی زر نزن
سانامی:: بخدا انیمم شروع🥺
جیمین:: خفه میشی یا...
سانامی:: نههه فردا تکرارشو میبینم
جیمین:: اوکی
سانامی:: اونان؟!
@ سلااام
جیمین:: سلام
& حییی جررررر سانامیییی منو یادت هست دختر😃
سانامی:: جییغغ توهمونی هستی ک خیلی وقت پیش اومدی با پدرت تو عمارت و با شیومین و سانو کلی خنگ بازی دراوردیم😃
& ارههه
سانامی:: واایییی دیدی...
جیمین:: اهم...
سانامی دیگه چیزی نگفت و اونام نشستن...
@ خب قرار شد درمورد قرار دادمون...
& عاااه پدر حوصله این بحثارو ندارم...بزار با سانامی بریم یه چرخی بزنیم
@ اوکی برین...
& سانامی پاااشو
سانامی:: ن همینجا خوبه
& عههه د پاشو...عاقای پارک لطفا اجازه بدین
@ عاقای پارک ک کاری ندارن...دخترم پاشو
سانامی:: خ..خیلی خب...
سانامی پاشد و با پسره رفتن چرخی بزنن...
سانامی ویو:
مرده گفت جیمین کاری نداره و واقعا اگ میخاست اعتراضشو میزد...
اما چرا چشم غره رفت؟!
& هوی سانامی
سانامی:: ب..بله؟!
& چرا تو فکری
سانامی:: هیچی
& میای بریم بیرون؟!
سانامی:: م..منظورت...
& آره بیا
پسره دست سانامیو گرفت تا ببره بیرون دور بزنن و...
💜 پارت ۲ 💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: مردممممم
جیمین:: هیسسسس
سانامی:: بخدا خوبه
جیمین:: اوکیه...ن یه لحظه برگرد
سانامی:: بیااا
جیمین:: اوم..اوکیه بدو سوار ماشین شو
سانامی رفت تو ماشین و منتظر جیمین بود
جیمینم چند مین بعد اومد و نشست
سانامی:: ب عنوان دوست دخترت میبریم؟!
جیمین:: ن...بردم
سانامی لب آویزون کرد و با بغض ب جیمین خیره شد
جیمین نگاهش کرد و پوزخندی زد...
جیمین:: شوخی کردم
سانامی:: دوست دخترت؟!
جیمین:: حالا هر خری
سانامی:: جیمینا بچم چی میشه🥺
جیمین:: باز تو شروع کردی؟؟؟
سانامی:: ب..ببخشید
جیمین دیگه چیزی نگفت و راه افتاد...
بین راه دیگه چیزی نگفتن...
بیست مین بعد رسیدن
سانامی دراومد و وایساد
جیمینم پیاده شد و سانامی رفت دستشو گرفت...
سانامی:: چقد خوبه ک کیوت ش...
جیمین:: فقط یکبار دیگه بمن بگی کیوتی نم چی چی با پشت دست میزنم تو دهنت
سانامی:: خیلی خب بابا😐
باهم داشتن میرفتن سمت در ورودی...
جیمین:: قوانینو تکرار کن بینم
سانامی:: ههععفففف...گرم گرفتن باکسی ممنوع،از کنارت جُم خوردن ممنوع،مست کردن ممنوع،جلب توجه و شیطونی و فضولی ممنوع...بقیش یادم نیست...اصن مگه هست؟!
جیمین:: اوکیه
باهم وارد شدن و سانامی زل زده بود ب نور افکنای بزرگ...
سانامی:: ایییییی چ باحاااال
ک جیمین دستشو کشوند و برد نشوندش رو یه صندلی و خودشم نشست...
سانامی زل زده بود ب هیزا و هرزه هایی ک خودشونو بهمدیگه میمالوندن و لاس میزدن...
جیمین:: الان کسایی ک دعوتمون کردن میان...نبینم خنگ بازی دربیاری...یهو بگی عه چ خوشمزه،ای وای دازان سامه سانه دازامه نم چی چی انیمه ای شروع ...کلی زر نزن
سانامی:: بخدا انیمم شروع🥺
جیمین:: خفه میشی یا...
سانامی:: نههه فردا تکرارشو میبینم
جیمین:: اوکی
سانامی:: اونان؟!
@ سلااام
جیمین:: سلام
& حییی جررررر سانامیییی منو یادت هست دختر😃
سانامی:: جییغغ توهمونی هستی ک خیلی وقت پیش اومدی با پدرت تو عمارت و با شیومین و سانو کلی خنگ بازی دراوردیم😃
& ارههه
سانامی:: واایییی دیدی...
جیمین:: اهم...
سانامی دیگه چیزی نگفت و اونام نشستن...
@ خب قرار شد درمورد قرار دادمون...
& عاااه پدر حوصله این بحثارو ندارم...بزار با سانامی بریم یه چرخی بزنیم
@ اوکی برین...
& سانامی پاااشو
سانامی:: ن همینجا خوبه
& عههه د پاشو...عاقای پارک لطفا اجازه بدین
@ عاقای پارک ک کاری ندارن...دخترم پاشو
سانامی:: خ..خیلی خب...
سانامی پاشد و با پسره رفتن چرخی بزنن...
سانامی ویو:
مرده گفت جیمین کاری نداره و واقعا اگ میخاست اعتراضشو میزد...
اما چرا چشم غره رفت؟!
& هوی سانامی
سانامی:: ب..بله؟!
& چرا تو فکری
سانامی:: هیچی
& میای بریم بیرون؟!
سانامی:: م..منظورت...
& آره بیا
پسره دست سانامیو گرفت تا ببره بیرون دور بزنن و...
۴۹.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.