فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت ۳ 💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: ب..بیا برگردیم
& ایییی چقد ترسویی،میدونستی قبلا اینجا چند دختر ب قتل رسیده بود؟! الان اینجا مکان ممنوعه شدس...چرا؟؟؟ چوووون،چووووووون روح اون دخترای بیگناه اینجا...سر...گر...دااانه😈
سانامی:: جییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ جیمیییینننننننن کمممممککک
& عهههههههه بابا بسههههه
سانامی:: خ..خب میترسم🥺
& اوکی بیا بَرت گردونم
سانامی:: ح..حالا ک ساعت ۱۱ شب شدهههه؟؟؟
& میخای نریم؟!
سانامی:: اححححمق جیمین حتما الان...
& اوکی بریم بابا
باهم رفتن سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت پارتی...
بیست مین بعد رسیدن و پیاده شدن
& خب رسیدیم
سانامی:: هعفففف تنک
& راستی اسم من بومگیووه ( از این ببعد میگیم بومگیو بجا علامت)
سانامی:: از اینکه دوست شدیم خیلی خوشحالم بومگیو🙂با بقیه پسرا فرق داشتی طوری ک وقتی منو بردی بهت اعتماد نداشتمو....ولش دیگه
بومگیو:: تو مثل خاهرمی
سانامی:: تو هم داداشییییم😂
بومگیو:: خیلی کیوت تر میشی وقتی بخندی بیبی☺️
جیمین:: اهم...
سونامی:: حییی س..سلام
بومگیو:: عاام... منو سانامی ب عنوان دوتا دوست رفته بودیم یکم بگردیم
@ وای چ خوب...جیمین یه ساعت پیش خاست بره منتظرتون موند
جیمین:: بریم سانامی...
سانامی:: چشم
بومگیو:: خدافظظظظ
سانامی:: خدافظ
جیمین و سانامی رفتن سوار ماشین شدن
جیمین:: کمربندتو ببند
سانامی ویو: لحن جیمین جدی و عصبی بود...خب،اوکی بهش حق میدم...قرار شد وقتی قبول میکنه منو ببره بیرون زیاده روی نکنم بعد من با بومگیو رفتم بیرون،جیمینم تایید نکرد ک برم😐
جیمین:: هوی...پیاده شو کجایی تو
سانامی:: چ..چشم
جیمین دست سانامیو گرفت و رفتن داخل...
سانامی کناره کاناپه وایساد و جیمینم نشسته بود رو کاناپه...
دست ب بغلم بااخم ب جلو نگاه میکرد...
سانامی ویو:
یا خوده خدا یجوریه...
سانامی تو فکر بود ک جیمین...
برای گرفتن دوتا پارت بعد بیاین پی وی
لطفاً زود بیاین
چون وقتی میرم پارتای جلو میاین و تعداد خیره بالا
پارت ۳ 💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: ب..بیا برگردیم
& ایییی چقد ترسویی،میدونستی قبلا اینجا چند دختر ب قتل رسیده بود؟! الان اینجا مکان ممنوعه شدس...چرا؟؟؟ چوووون،چووووووون روح اون دخترای بیگناه اینجا...سر...گر...دااانه😈
سانامی:: جییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ جیمیییینننننننن کمممممککک
& عهههههههه بابا بسههههه
سانامی:: خ..خب میترسم🥺
& اوکی بیا بَرت گردونم
سانامی:: ح..حالا ک ساعت ۱۱ شب شدهههه؟؟؟
& میخای نریم؟!
سانامی:: اححححمق جیمین حتما الان...
& اوکی بریم بابا
باهم رفتن سوار ماشین شدن و راه افتادن سمت پارتی...
بیست مین بعد رسیدن و پیاده شدن
& خب رسیدیم
سانامی:: هعفففف تنک
& راستی اسم من بومگیووه ( از این ببعد میگیم بومگیو بجا علامت)
سانامی:: از اینکه دوست شدیم خیلی خوشحالم بومگیو🙂با بقیه پسرا فرق داشتی طوری ک وقتی منو بردی بهت اعتماد نداشتمو....ولش دیگه
بومگیو:: تو مثل خاهرمی
سانامی:: تو هم داداشییییم😂
بومگیو:: خیلی کیوت تر میشی وقتی بخندی بیبی☺️
جیمین:: اهم...
سونامی:: حییی س..سلام
بومگیو:: عاام... منو سانامی ب عنوان دوتا دوست رفته بودیم یکم بگردیم
@ وای چ خوب...جیمین یه ساعت پیش خاست بره منتظرتون موند
جیمین:: بریم سانامی...
سانامی:: چشم
بومگیو:: خدافظظظظ
سانامی:: خدافظ
جیمین و سانامی رفتن سوار ماشین شدن
جیمین:: کمربندتو ببند
سانامی ویو: لحن جیمین جدی و عصبی بود...خب،اوکی بهش حق میدم...قرار شد وقتی قبول میکنه منو ببره بیرون زیاده روی نکنم بعد من با بومگیو رفتم بیرون،جیمینم تایید نکرد ک برم😐
جیمین:: هوی...پیاده شو کجایی تو
سانامی:: چ..چشم
جیمین دست سانامیو گرفت و رفتن داخل...
سانامی کناره کاناپه وایساد و جیمینم نشسته بود رو کاناپه...
دست ب بغلم بااخم ب جلو نگاه میکرد...
سانامی ویو:
یا خوده خدا یجوریه...
سانامی تو فکر بود ک جیمین...
برای گرفتن دوتا پارت بعد بیاین پی وی
لطفاً زود بیاین
چون وقتی میرم پارتای جلو میاین و تعداد خیره بالا
۴۵.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.