بادیگارد شخصی
النور کمی ترسید اما سعی کرد جدی باشه و خودشو کنترل کنه اون خوب میدونست که مایکی اگه بخواد میتونه کسی رو بزنه نابود کنه و یا حتی بکشه
توی همون خال بی حرکت موند، مایکی اروم تغییر حالت داد دراز کشید و سرشو روی پاهای النور گذاشت و چشماشو بست، النور هم نمیدونست چیکار کنه همونجوری موند
(در همین حال اون سه تا)
ران:خب کدوم وری بپیچم؟! *جدی*
سانزو نگاهی به ادرس توی گوشی کرد
سانزو:بپیچ راست و بعد مستقیم برو*جدی*
ریندو هم خوابیده بود توی همون حالت نشسته روی صندلی،سانزو ادرس رو به ران میداد و ران هم طبق همون چیزایی که سانزو میخوند حرکت میکرد
ران:احساس نمیکنی یکم ادرس طولانیه؟! اصلا مطمعنی درست داری میخونی سانزو؟!و احساس نمیکنی که اشناست؟!*عصبی*
سانزو:اره... *نگاه دوباره به ادرس*عه! چیزه *خنده* اینجا مه مقر بانتنه خخخخخخخ
ران:مرض! *گوشی رو گرفت و خودش ادرس رو دید و ادامه داد*
ریندو هم از سر صدای این دوتا بیدار شد
ریندو:نرسیدیم؟!
ران:نه! به لطف سانزو گو. زپیچ دورخودمون شدیم!
سانزو که درحال جر خوردنه
ران با اعصاب بصی ک..یری به رانندگی ادامه میداد که بعد مدتی به یه خونه اپارتمان حدود 14و 15 طبقه رسید
ران پنجره ماشین رو پایین داد
ران:باید همین جا باشه
سانزو هم یکم اومد سمت پنجره ماشین و نگاهی انداخت
سانزو:شاید.... خب کدوممون میره؟!
همشون یه ثانیه نگاه به هم کردن و بعد به ساختمون و دوباره نگاه به هم و به ساختمون و بعد نگاه به هم که.... به جون هم افتادن
ریندو:میدونی چند وقته ندیدمش من میرم
سانزو:گوه نخورید من اول دیدمش ک. صکشا پس من میرم
ران:بیناموسا من میرم من ندیدمش
سانزو و ریندو:خب منم ندیدمش!!!
توی ماشین درحال جر دادن هم بودن که در آخر
سانزو:خودم میرم عه!! *سریع از ماشین پیاده شدم رفتم سمت در*
سانزو با صدای نسبتا بلند روبه ران که سوار ماشین بود
سانزو:زنگ چند؟!
ران:بزار یه لحظه*نگاه به گوشی* طبقه اخره اخر زنگ آخریه!
سانزو هم زنگ رو زد که صدای کیانا از ایفون اومد
+ب.. عه! سانزو؟!
سانزو:کی کیییی سلام خوبی میشه بیام تو!!
+چ.. چطو.. چطوری ادرسه... ولش کن مهم نیست بیا تو! *در رو با دکمه کلید باز کرد*
سانزو سریع رفت داخل و به ران ریندو قبلش علامت داد که بیان تو
هرسه با هم سوار اسانسور شدن و طبقه 15 رو زدن
سانزو:چه اسانسور شیکی داره!
ران:هومم؟! اره
ریندو:خب یه سوال
ران و سانزو:ها؟!
ادامه
توی همون خال بی حرکت موند، مایکی اروم تغییر حالت داد دراز کشید و سرشو روی پاهای النور گذاشت و چشماشو بست، النور هم نمیدونست چیکار کنه همونجوری موند
(در همین حال اون سه تا)
ران:خب کدوم وری بپیچم؟! *جدی*
سانزو نگاهی به ادرس توی گوشی کرد
سانزو:بپیچ راست و بعد مستقیم برو*جدی*
ریندو هم خوابیده بود توی همون حالت نشسته روی صندلی،سانزو ادرس رو به ران میداد و ران هم طبق همون چیزایی که سانزو میخوند حرکت میکرد
ران:احساس نمیکنی یکم ادرس طولانیه؟! اصلا مطمعنی درست داری میخونی سانزو؟!و احساس نمیکنی که اشناست؟!*عصبی*
سانزو:اره... *نگاه دوباره به ادرس*عه! چیزه *خنده* اینجا مه مقر بانتنه خخخخخخخ
ران:مرض! *گوشی رو گرفت و خودش ادرس رو دید و ادامه داد*
ریندو هم از سر صدای این دوتا بیدار شد
ریندو:نرسیدیم؟!
ران:نه! به لطف سانزو گو. زپیچ دورخودمون شدیم!
سانزو که درحال جر خوردنه
ران با اعصاب بصی ک..یری به رانندگی ادامه میداد که بعد مدتی به یه خونه اپارتمان حدود 14و 15 طبقه رسید
ران پنجره ماشین رو پایین داد
ران:باید همین جا باشه
سانزو هم یکم اومد سمت پنجره ماشین و نگاهی انداخت
سانزو:شاید.... خب کدوممون میره؟!
همشون یه ثانیه نگاه به هم کردن و بعد به ساختمون و دوباره نگاه به هم و به ساختمون و بعد نگاه به هم که.... به جون هم افتادن
ریندو:میدونی چند وقته ندیدمش من میرم
سانزو:گوه نخورید من اول دیدمش ک. صکشا پس من میرم
ران:بیناموسا من میرم من ندیدمش
سانزو و ریندو:خب منم ندیدمش!!!
توی ماشین درحال جر دادن هم بودن که در آخر
سانزو:خودم میرم عه!! *سریع از ماشین پیاده شدم رفتم سمت در*
سانزو با صدای نسبتا بلند روبه ران که سوار ماشین بود
سانزو:زنگ چند؟!
ران:بزار یه لحظه*نگاه به گوشی* طبقه اخره اخر زنگ آخریه!
سانزو هم زنگ رو زد که صدای کیانا از ایفون اومد
+ب.. عه! سانزو؟!
سانزو:کی کیییی سلام خوبی میشه بیام تو!!
+چ.. چطو.. چطوری ادرسه... ولش کن مهم نیست بیا تو! *در رو با دکمه کلید باز کرد*
سانزو سریع رفت داخل و به ران ریندو قبلش علامت داد که بیان تو
هرسه با هم سوار اسانسور شدن و طبقه 15 رو زدن
سانزو:چه اسانسور شیکی داره!
ران:هومم؟! اره
ریندو:خب یه سوال
ران و سانزو:ها؟!
ادامه
- ۴.۵k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط