ریندواگه نیاد چی
ریندو:اگه نیاد چی؟!
سانزو:اون خیلی وقته مایکی رو ندیده چطور نیاد؟! مطمعنم میاد
وقتی در اسانسور باز شد رفتن دم در و زنگ در رو زدن
سانزو:الان میاد... کیانا باز کن!! *در زد*
کیانا در رو باز کرد
+واااییی ببین کیا اومدن سه تفنگدار؟! خیلی وقت بود ندیده بودمتون...البته تو رو توی ماموریت دیدم سانزو
سانزو:اره راستی چرا انقدر... بهم ریخته ای؟!
+چی؟!.. اها سر تمرین بودم ورزش میکردم
سانزو:اها
ریندو کمی جلو اومد و سانزو رو اروم پس زد
ریندو:چقدر بزرگ شدی....
+اره دیگه پس انتظار چی داشتی؟!
ران:وایی خدا باورم نمیشه *اومد جلو که بغل کنه*
+رفت عقب یه قدم*برادر! حرامه حراممممم
سانزو:از کی تاحالا؟!
+همیشه!! حالا ولش کن نمیاین تو؟!
ریندو:نه اومدیم تو رو ببریم پیش مایکی
+ما.. مایکی؟! جدی؟! اره وایستید لباس بپوشم میام
سانزو:ما بیایم ت...
ران یکی کوبید تو کله سانزو
ران:سانزووو!
+بابا ول کنید منو شما نداریم که بیاین تا من حاضر میشم بشینید
کیانا رفت داخل اتاق که حاضر بشه برای اینکه بره پیش مایکی، درحال حاضر شدن بود که جای که روی تخت درحال استراحت بود
کای:کجا میری؟! *حالت مظلوم*
+من زود میام باشه؟! میرم به یه رفیق قدیمی سر بزنم!
کای:اما من تنها میشم که!
+هیی! *کنار تخت نشست*ببین نترس میدونم بهت سخت گذشته ولی جات تو خونه ی من امنه امنه بهت قول میدم کای *بلند شدم چ رفتم سمت در*
کای:باشه ولی زود بیا!
+باشه میام تو تا اونموقع استراحت کن کتاب بخون فیلم ببین یا هرکاری خدافظ! *در اتاق و باز کرد*
(پارت بعد 20 لایک)
سانزو:اون خیلی وقته مایکی رو ندیده چطور نیاد؟! مطمعنم میاد
وقتی در اسانسور باز شد رفتن دم در و زنگ در رو زدن
سانزو:الان میاد... کیانا باز کن!! *در زد*
کیانا در رو باز کرد
+واااییی ببین کیا اومدن سه تفنگدار؟! خیلی وقت بود ندیده بودمتون...البته تو رو توی ماموریت دیدم سانزو
سانزو:اره راستی چرا انقدر... بهم ریخته ای؟!
+چی؟!.. اها سر تمرین بودم ورزش میکردم
سانزو:اها
ریندو کمی جلو اومد و سانزو رو اروم پس زد
ریندو:چقدر بزرگ شدی....
+اره دیگه پس انتظار چی داشتی؟!
ران:وایی خدا باورم نمیشه *اومد جلو که بغل کنه*
+رفت عقب یه قدم*برادر! حرامه حراممممم
سانزو:از کی تاحالا؟!
+همیشه!! حالا ولش کن نمیاین تو؟!
ریندو:نه اومدیم تو رو ببریم پیش مایکی
+ما.. مایکی؟! جدی؟! اره وایستید لباس بپوشم میام
سانزو:ما بیایم ت...
ران یکی کوبید تو کله سانزو
ران:سانزووو!
+بابا ول کنید منو شما نداریم که بیاین تا من حاضر میشم بشینید
کیانا رفت داخل اتاق که حاضر بشه برای اینکه بره پیش مایکی، درحال حاضر شدن بود که جای که روی تخت درحال استراحت بود
کای:کجا میری؟! *حالت مظلوم*
+من زود میام باشه؟! میرم به یه رفیق قدیمی سر بزنم!
کای:اما من تنها میشم که!
+هیی! *کنار تخت نشست*ببین نترس میدونم بهت سخت گذشته ولی جات تو خونه ی من امنه امنه بهت قول میدم کای *بلند شدم چ رفتم سمت در*
کای:باشه ولی زود بیا!
+باشه میام تو تا اونموقع استراحت کن کتاب بخون فیلم ببین یا هرکاری خدافظ! *در اتاق و باز کرد*
(پارت بعد 20 لایک)
- ۴.۴k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط