خیانت
#خیانت
#pt23
کوک وارد خونه شد و پسرکوچولوشو بین اتاق دید
سوهو:تو پاپا منی؟
کوک جلو پا سوهو زانو زد
_آره پسرم آره من باباتم از همون موقع که چشماتو دیدم میدونستم یه حس آشنایی داری
سوهو صورتشو جلو برد و دماغ کوک رو محکم گرفت
سوهو:چیلا مامانی منو اشیت کلدی مامانیم داله گلیه میتونه هاااا
_بابایی که از قصد مامانی رو ناراحت نکرده
سوهو دست کوک رو گاز گرفت ولی انقدر کم زود بود که حتی دردی احساس کرد
+یکی لنگه خودته خودت باید آرومش کنی
_باشه پسرم باشه به دندونات فشار نیار (خنده)
کوک سوهو رو گرفت انداخت رو هوا سوهو هم ذوق میکرد و جیغ میزد
_پسرکوچولو بابا
کوک سوهو رو تو بغلش گرفت و لپایه پوف کردشو بوسید
+کوک بزار ببرم بچه رو بخوابونم این دیگه تا صبح نمیخوابه
سوهو:ناححح موخوام با پاپا باجی تونم
+پسرم الان ۱۲ شبه بابایم خستس
سوهو:پج پاپا پیج ما بمونه تا من بخافم
کارینا کمی فکر کرد
+باشه پسرم بابا اینجا میمونه
سوهو:هولااااا
کوک اون شب پیش اون دوتا موند سوهو تقریبا تا صبح پدر کوک رو در آورد نمیزاشت بخوابه و همش شیطونی میکرد بلاخره هر سه تونستن از دست اون پسرک شیطون راحت بخوابن صبح سوهو زودتر از همه بیدار شد ولی اونا از خستگی دیشب تا خواب عمیقی بودن سوهو خیلی بچه شیطونی بود و آروم قرار نداشت یه ماژیک برداشت رو صورت کوک نقاشی میکشید یه قلبم رو صورت مامانش گذاشت و با پاهایه ریزه میزش دویید رفت
#pt23
کوک وارد خونه شد و پسرکوچولوشو بین اتاق دید
سوهو:تو پاپا منی؟
کوک جلو پا سوهو زانو زد
_آره پسرم آره من باباتم از همون موقع که چشماتو دیدم میدونستم یه حس آشنایی داری
سوهو صورتشو جلو برد و دماغ کوک رو محکم گرفت
سوهو:چیلا مامانی منو اشیت کلدی مامانیم داله گلیه میتونه هاااا
_بابایی که از قصد مامانی رو ناراحت نکرده
سوهو دست کوک رو گاز گرفت ولی انقدر کم زود بود که حتی دردی احساس کرد
+یکی لنگه خودته خودت باید آرومش کنی
_باشه پسرم باشه به دندونات فشار نیار (خنده)
کوک سوهو رو گرفت انداخت رو هوا سوهو هم ذوق میکرد و جیغ میزد
_پسرکوچولو بابا
کوک سوهو رو تو بغلش گرفت و لپایه پوف کردشو بوسید
+کوک بزار ببرم بچه رو بخوابونم این دیگه تا صبح نمیخوابه
سوهو:ناححح موخوام با پاپا باجی تونم
+پسرم الان ۱۲ شبه بابایم خستس
سوهو:پج پاپا پیج ما بمونه تا من بخافم
کارینا کمی فکر کرد
+باشه پسرم بابا اینجا میمونه
سوهو:هولااااا
کوک اون شب پیش اون دوتا موند سوهو تقریبا تا صبح پدر کوک رو در آورد نمیزاشت بخوابه و همش شیطونی میکرد بلاخره هر سه تونستن از دست اون پسرک شیطون راحت بخوابن صبح سوهو زودتر از همه بیدار شد ولی اونا از خستگی دیشب تا خواب عمیقی بودن سوهو خیلی بچه شیطونی بود و آروم قرار نداشت یه ماژیک برداشت رو صورت کوک نقاشی میکشید یه قلبم رو صورت مامانش گذاشت و با پاهایه ریزه میزش دویید رفت
۱۳.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.