عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۲۸
فیلم که تموم شد و از بغلش اومدم بیرون ، سریع چراغا رو روشن کردم
چویا: میرم شام درست کنم
دازای: باشه
شام رو درست کردم. دازای خسته روی مبل دراز کشیده بود . آروم رفتم پیشش و به صورتش نگاه کردم.
چویا: دازای بیداری
دازای: آره
چویا: شام آمادس
بلند شد . بعد از شام رفتیم که بخوابیم. دازای رفت دستشویی ، هنوز تاثیرات فیلم روم بود . ترسیدم و سریع رفتم روی تخت و پتو رو دادم روم و زیر پتو قایم شدم.
ویو دازای
از دستشویی اومدم بیرون . چویا رو ندیدم . نگاهی به اطراف انداختم که یه برجستگی زیر پتو دیدم . چراغا رو خاموش کردم و روی تخت خوابیدم
دازای: چویا
چویا:هوم؟
دازای: چرا. رفتی زیر پتو؟
چویا: میترسم
دازای: بخاطر فیلمه؟
چویا: اوهوم
دازای: اوخیی بیا بغلم
آروم خزید توی بغلم .
دازای: شب بخیر چیبی عزیزم
چویا: شب بخیر بانداژی جونم
پارت ۱۲۸
فیلم که تموم شد و از بغلش اومدم بیرون ، سریع چراغا رو روشن کردم
چویا: میرم شام درست کنم
دازای: باشه
شام رو درست کردم. دازای خسته روی مبل دراز کشیده بود . آروم رفتم پیشش و به صورتش نگاه کردم.
چویا: دازای بیداری
دازای: آره
چویا: شام آمادس
بلند شد . بعد از شام رفتیم که بخوابیم. دازای رفت دستشویی ، هنوز تاثیرات فیلم روم بود . ترسیدم و سریع رفتم روی تخت و پتو رو دادم روم و زیر پتو قایم شدم.
ویو دازای
از دستشویی اومدم بیرون . چویا رو ندیدم . نگاهی به اطراف انداختم که یه برجستگی زیر پتو دیدم . چراغا رو خاموش کردم و روی تخت خوابیدم
دازای: چویا
چویا:هوم؟
دازای: چرا. رفتی زیر پتو؟
چویا: میترسم
دازای: بخاطر فیلمه؟
چویا: اوهوم
دازای: اوخیی بیا بغلم
آروم خزید توی بغلم .
دازای: شب بخیر چیبی عزیزم
چویا: شب بخیر بانداژی جونم
- ۳.۵k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط