عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۲۶
وارد خونه شدیم، بزرگ بود روی مبل نشستم و ساچی هم کنارم نشست و چسبید بهم . به خدمتکارا گفت برامون نوشیدنی بیارن
دازای: خسته نیستی ، نمیخوای استراحت کنی؟
ساچی: نه ، میخوام پیش تو بمونم
نوشیدنی رو آوردن . بعد از اینکه مطمئن شدم چیزی توی نوشیدنی نریختن ، اونو برداشتم و خوردمش.
ساچی: میدونی ، توی خیلی جذابی و از همون اول منو جذب خودت کردی
بعد کم کم نزدیکم شد و خواست لبام هام رو ببوسه ، خواستم پسش بزنم که گوشیم زنگ خورد بهترین موقع. ساچی رفت عقب و منم گوشیم رو از توی جیبم آوردم بیرون که ببینم کیه. چویا بود
دازای: یکی از دوستام زنگ زده ، جوابش رو میدم میام
ساچی: ایشش ، باشه
رفتم توی حیاط و جواب دادم
دازای: الو
چویا: سلام ، دازای کجا رفتی؟
دازای: کار داشتم مجبور شدم برم . چند ساعت دیگه میام
چویا: باشه، سریع بیا دلم برات تنگ شده
دازای: به همین زودی؟
چویا: آله ، من بابایی مو موخوام
دازای: باشه ، سریع میام(باخنده)، من برم خداحافظ
چویا: خداحافظ
گوشی رو قطع کردم ، به شماره چویا نگاه کردم
سیوش کرده بودم My All .سریع به چویا تغییر دادم تا ساچی شک نکنه. اصلا دلم نمیخواست اینکار رو بکنم ولی بخاطر ماموریت مجبور بودم.
وارد خونه شدم و کنار ساچی نشستم
ساچی : چیکار داشت
دلم میخواست بگم به تو چه ولی نمیتونستم
دازای: یخورده حال و احوال کردیم
ساچی : خیلی سریع تموم شد
دازای: بهش گفتم کار دارم سریع قطع کردم. چون تو برام مهم تری
دلم میخواست همین الان بالا بیارم. نمیتونستم کسی دیگه رو جز چویا ببینم و دوست داشته باشم
پارت ۱۲۶
وارد خونه شدیم، بزرگ بود روی مبل نشستم و ساچی هم کنارم نشست و چسبید بهم . به خدمتکارا گفت برامون نوشیدنی بیارن
دازای: خسته نیستی ، نمیخوای استراحت کنی؟
ساچی: نه ، میخوام پیش تو بمونم
نوشیدنی رو آوردن . بعد از اینکه مطمئن شدم چیزی توی نوشیدنی نریختن ، اونو برداشتم و خوردمش.
ساچی: میدونی ، توی خیلی جذابی و از همون اول منو جذب خودت کردی
بعد کم کم نزدیکم شد و خواست لبام هام رو ببوسه ، خواستم پسش بزنم که گوشیم زنگ خورد بهترین موقع. ساچی رفت عقب و منم گوشیم رو از توی جیبم آوردم بیرون که ببینم کیه. چویا بود
دازای: یکی از دوستام زنگ زده ، جوابش رو میدم میام
ساچی: ایشش ، باشه
رفتم توی حیاط و جواب دادم
دازای: الو
چویا: سلام ، دازای کجا رفتی؟
دازای: کار داشتم مجبور شدم برم . چند ساعت دیگه میام
چویا: باشه، سریع بیا دلم برات تنگ شده
دازای: به همین زودی؟
چویا: آله ، من بابایی مو موخوام
دازای: باشه ، سریع میام(باخنده)، من برم خداحافظ
چویا: خداحافظ
گوشی رو قطع کردم ، به شماره چویا نگاه کردم
سیوش کرده بودم My All .سریع به چویا تغییر دادم تا ساچی شک نکنه. اصلا دلم نمیخواست اینکار رو بکنم ولی بخاطر ماموریت مجبور بودم.
وارد خونه شدم و کنار ساچی نشستم
ساچی : چیکار داشت
دلم میخواست بگم به تو چه ولی نمیتونستم
دازای: یخورده حال و احوال کردیم
ساچی : خیلی سریع تموم شد
دازای: بهش گفتم کار دارم سریع قطع کردم. چون تو برام مهم تری
دلم میخواست همین الان بالا بیارم. نمیتونستم کسی دیگه رو جز چویا ببینم و دوست داشته باشم
- ۲.۰k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط