پارت

پارت ۷

لباسم را پوشیدم و شنلم را پوشیدم و

مخفیانه از قصر بیرون زدم بلخره به مطب

رسیدم وارد اتاق طبیب شدم

و بعد از انجام چند تا کار بهم گفت که

باردارم اولش نمیتونستم چیکار کنم الان که

هیچ خبری از کوک ندارم یکهو باردار بشم؟

به قصر برگشتم و لباسم را عوض کردم

که یکهو صدای جارچی اومد زود دویدم و

دامن لباسم را گرفتم تا زود برسم

پادشاه جعون: چیشده جارچی

جارچی: پادشاه متاسفانه جسد پادشاه جانگ کوک پیدا شده

پادشاه: چی

ویکتوریا: چ- چی امکان نداره😭

حالم اصلا خوب نبود پاهام تحمل وزنم را

نداشت وافتادم شروع کردم به زدن خودم

حالم دست خودم نبود

( چند روز بعد)

چند روزه که کوک ترکمون کرده و توی این

چند روزه پادشاه و ملکه من را اذیت می‌کنند

هنوز به کسی نگفتم که حاملم تصمیم

گرفتم که از اینجا برم که ممکنه که بد تر از

این بشه پس...

ببخشید اگر فیک را بد مینویسم
بچه ها ویسگونم برام ارور میده دسترسی ندارید شما هم براتون اینطوریه؟
دیدگاه ها (۱۶)

پارت ۸پس تصمیم گرفتم که امشب از اینجا برم دلم نمی‌خواست از...

پارت ۹هوا خیلی سرد بود حتی دور خود مم که با شنلم پوشونده م ...

پارت ۶نگهبان :پادشاه وقتشه که بریم کوک: وقتشه که برمویکت...

پارت ۵(بعد چند ماه)حدود چند ماهه که فرانسه م رابطه ام با ج...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۹

Embrace of the mafia

من و ملاقات با BTSpart«۵»سریع رفتم درسامو خوندم بعدش رفتم یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط