مافیای من
#مافیای_من
P:42
(ویو ا.ت)
هیچی به فکرم نمیرسیدو نمیدونستم باید چیکار کنم
خدایا خودم الان از این وضعیت آزاد شم فشاری کردن هیونجین پیش کش
دیگه نمیتونستم این نزدیکیرو تحمل کنم پس بلافاصله از جام بلند شدم
با بلند شدنم نگاه همه به طرفم برگشت
دستامو پشت گردنم گزاشتمو گفتم
ا.ت: خب........من میرم از آشپز خونه یچی بیارم بخوریم
بقیه هم حرفمو تایید کردن پس خوشحال از اینکه از این مخمصه جون سالم به در بردم به سمت آشپز خونه حرکت کردم
لحظه ی آخر از گوشه ی چشمم به هیونجینی نگاه کردم که عین یه گاوی که جلوش پارچه قرمز گرفته باشن داره نگام میکنه
حداقل خوبه نقشم گرفت و حسابی فشاریش کردم
با رسیدنم به آشپزخونه به سمت کیسه های خوراکی ای که روی میز بود رفتم
بازشون کردم و چندتا چیپس و پفک و پفیلا از توش در آوردم
برای پیدا کردن چندتا ظرف دونه دونه کابینت هارو بازو بسته کردم تا اینکه به کابینتی که بغل یخچال بود رسیدم
بازش کردم که با چیزی که دیدم لبخند خبیثی زدم
من دنبال ظرف بودم ولی انگار قسمت یچیز دیگه بوده
ببخشید پارت ۴۲ یادم رفت بزارم😅😁
P:42
(ویو ا.ت)
هیچی به فکرم نمیرسیدو نمیدونستم باید چیکار کنم
خدایا خودم الان از این وضعیت آزاد شم فشاری کردن هیونجین پیش کش
دیگه نمیتونستم این نزدیکیرو تحمل کنم پس بلافاصله از جام بلند شدم
با بلند شدنم نگاه همه به طرفم برگشت
دستامو پشت گردنم گزاشتمو گفتم
ا.ت: خب........من میرم از آشپز خونه یچی بیارم بخوریم
بقیه هم حرفمو تایید کردن پس خوشحال از اینکه از این مخمصه جون سالم به در بردم به سمت آشپز خونه حرکت کردم
لحظه ی آخر از گوشه ی چشمم به هیونجینی نگاه کردم که عین یه گاوی که جلوش پارچه قرمز گرفته باشن داره نگام میکنه
حداقل خوبه نقشم گرفت و حسابی فشاریش کردم
با رسیدنم به آشپزخونه به سمت کیسه های خوراکی ای که روی میز بود رفتم
بازشون کردم و چندتا چیپس و پفک و پفیلا از توش در آوردم
برای پیدا کردن چندتا ظرف دونه دونه کابینت هارو بازو بسته کردم تا اینکه به کابینتی که بغل یخچال بود رسیدم
بازش کردم که با چیزی که دیدم لبخند خبیثی زدم
من دنبال ظرف بودم ولی انگار قسمت یچیز دیگه بوده
ببخشید پارت ۴۲ یادم رفت بزارم😅😁
۹.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.