life style

پارت 8
کوک: با گریه زیاد بلخره تو بغلم خوابش برد* گذاشتمش رو صندلیش تا راحت بخوابع و پیشونیشو بوسیدم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم تقریبا ساعت ۱۲ بود که بچها گرسنشون شد و ا/ت رفت عقب ماشین تا بهشون شیر بده حواسم به رانندگی بود یهو دیدم دست پر نشست سر جاش*عع..اینا رو واسه چی آوردی اینجا؟
ا/ت: نمیشنستن سرجاشون
کوک: رو به یونا که رو پای چپ ا/ت نشسته بود* پات بخوره به دنده میزنمتا!
یونا: خنده*..*
کوک: با انگشت اشاره ام زدمش* بهت چی گفتم؟!
ا/ت: بیا..رگ جئونش فعال شد
کوک: میخواست با با پاهاش دکمه های ماشین رو امتحان کنه* دخترر نکن!.. از داداشت یاد بگیر
ا/ت: داداشش همچین به پنجره نگاه میکنه انگار عاشق شده😂.. موهای فرفریشو بوسیدم.. یادت میاد بهت میگفتم یک پسر مو فرفری میخوام*.. الان میبینم خدا بهم دادش..به خودم چسبوندمش*
کوک: جرم دادی از بس میگفتی فرفری میخوام😑
ا/ت: آخه مگه میشه آدم روی پسر خودش کراش بزنههه..موهاشو بوسیدم یونا همش میخواست برع بغل کوک* مامانی نمیبینی بابا داره رانندگی میکنه؟!
کوک: عیبی نداره بیا خوشگلم از فرمون گرفت و بلند شد و پاهاشم روی رون هام گذاشت*
ا/ت: کوک مراقب باش..
کوک: هستم هستم..منو چی فرض کردی؟..گشنته؟
ا/ت: نه..تو؟
کوک: یکم
ا/ت: پنج کیلومتر دیگه یک رستوران ژاپنی هستش..اونجا وایستیم تا غذا بخوریم..
کوک: اوکی
دیدگاه ها (۴)

life style

life style

ادامه تکپارتی

life style

پارت ۷۹ فیک ازدواج مافیایی

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط