(پارت بیست و چهارم)
(پارت بیست و چهارم)
پسره بهم زنگ زد گوشیو گذاشتم رو بلندگو گفت: عزیزم دیر میشه ها بیا گفتمش الان میام سریع خودمو جونگکوک آماده کردیم
جونگکوک گفت: باهم میریم کافه ولی یه جای دیگه میشینم
ا.ت گفت: باشه
رسیدیم
رفتم پیشه پسره و نشستم
ا.ت گفت: ببخشید من نه اسمتونو میدونم نه فامیلتون رو
گفت: من کیم جونگی هستم
ا.ت گفت: اها
کیم جونگی گفت: من تعریفتون رو خیلی از جونگهیون شنیدم و واقعا از چیزی که فکر میکنم بهتر هستید
ا.ت گفت: ممنونم لطف دارید ببخشید من یه لحظه میتونم برم
کیم جونگی: راحت باش
رفتم تو دستشویی به جونگکوک پیام دادم که اگه ردش کنم پدرت میفهمه
جونگکوک گفت: واقعا پدرم چه سلیقه ای داره این چیه واقعا اخلاقش چطوره ازش خوشت اومد
ا.ت گفت: نه بابا اخلاقش ولی خوبه
جونگکوک گفت: از من بهتره
ا.ت گفت: چی میگی واسه خودت حسودی بزار برا بعد تو یه نقشه بکش ردش کنیم
جونگکوک گفت: باشه تو فیلا باهاش باش تا من دنبال یه نقشه بگردم
رفتم سر جام نشستم
ا.ت گفت: معذرت میخوام یه کاری برام پیش اومده بود
جونگی گفت: مهم نیست اگه میخوای تا بریم سینما
ا.ت گفت: سینما آره خوبه بریم
رفتیم سینما جونگکوک هم داشت میومد دنبالمون میومد
و رفتیم که بشینیم فقط دوتا جا بود جونگکوک اومد وسطمون
من هم داشتم خندم میگرفت
جونگی بلند شد گفت: هی آقا
جونگکوک گفت: بله
جونگی گفت: این جای منه
جونگکوک گفت: خریدیش
جونگی گفت: تو اومدی کنار دوست دختر من نشستی
جونگکوک گفت: این دوست دخترته چه خوشگله
کاشکی دوست دختر من بود
جونگی گفت: هی آقا
جونگکوک گفت: من در نمیام شما برید یه جای دیگه
جونگی دستم و گرفت و برد بیرون گفت همیشه اینجا خلوت بود نمیدونم چرا امروز اینقدر شلوغ شده و یه دختری اومد جلو گفت: جونگی عوضی
ا.ت گفت: این کیه
جونگی گفت: نمیشناسم
ا.ت گفت:ولی اون ترو میشناسه
دختره گفت: دوست دخترشم
ا.ت گفت: چی جونگی تو که به من گفتی تو اولین دختری هستی که باهاش میرم سرقرار من دیگه نمیخوام باهم باشیم
از اونجا رفتم
جونگکوک اومد جلوم
پسره بهم زنگ زد گوشیو گذاشتم رو بلندگو گفت: عزیزم دیر میشه ها بیا گفتمش الان میام سریع خودمو جونگکوک آماده کردیم
جونگکوک گفت: باهم میریم کافه ولی یه جای دیگه میشینم
ا.ت گفت: باشه
رسیدیم
رفتم پیشه پسره و نشستم
ا.ت گفت: ببخشید من نه اسمتونو میدونم نه فامیلتون رو
گفت: من کیم جونگی هستم
ا.ت گفت: اها
کیم جونگی گفت: من تعریفتون رو خیلی از جونگهیون شنیدم و واقعا از چیزی که فکر میکنم بهتر هستید
ا.ت گفت: ممنونم لطف دارید ببخشید من یه لحظه میتونم برم
کیم جونگی: راحت باش
رفتم تو دستشویی به جونگکوک پیام دادم که اگه ردش کنم پدرت میفهمه
جونگکوک گفت: واقعا پدرم چه سلیقه ای داره این چیه واقعا اخلاقش چطوره ازش خوشت اومد
ا.ت گفت: نه بابا اخلاقش ولی خوبه
جونگکوک گفت: از من بهتره
ا.ت گفت: چی میگی واسه خودت حسودی بزار برا بعد تو یه نقشه بکش ردش کنیم
جونگکوک گفت: باشه تو فیلا باهاش باش تا من دنبال یه نقشه بگردم
رفتم سر جام نشستم
ا.ت گفت: معذرت میخوام یه کاری برام پیش اومده بود
جونگی گفت: مهم نیست اگه میخوای تا بریم سینما
ا.ت گفت: سینما آره خوبه بریم
رفتیم سینما جونگکوک هم داشت میومد دنبالمون میومد
و رفتیم که بشینیم فقط دوتا جا بود جونگکوک اومد وسطمون
من هم داشتم خندم میگرفت
جونگی بلند شد گفت: هی آقا
جونگکوک گفت: بله
جونگی گفت: این جای منه
جونگکوک گفت: خریدیش
جونگی گفت: تو اومدی کنار دوست دختر من نشستی
جونگکوک گفت: این دوست دخترته چه خوشگله
کاشکی دوست دختر من بود
جونگی گفت: هی آقا
جونگکوک گفت: من در نمیام شما برید یه جای دیگه
جونگی دستم و گرفت و برد بیرون گفت همیشه اینجا خلوت بود نمیدونم چرا امروز اینقدر شلوغ شده و یه دختری اومد جلو گفت: جونگی عوضی
ا.ت گفت: این کیه
جونگی گفت: نمیشناسم
ا.ت گفت:ولی اون ترو میشناسه
دختره گفت: دوست دخترشم
ا.ت گفت: چی جونگی تو که به من گفتی تو اولین دختری هستی که باهاش میرم سرقرار من دیگه نمیخوام باهم باشیم
از اونجا رفتم
جونگکوک اومد جلوم
۱۲.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.