(پارت بیست و ششم)
(پارت بیست و ششم)
دیدم جونگکوک رو تخته
گفت: چهخبر بیب
با خنده بهش گفتم: فکر کردم رفتی اتاق خودت
جونگکوک گفت: تو اتاق خودمم دیگه
ا.ت گفت: خیلی داری با سلنا جور میشی ها
جونگکوک گفت: میره به پدرم میگه تو که میدونی عشق من کیه
جونگکوک اومد نزدیکم و شروع کرد به بوسیدنم
و پرتم کرد روتخت و هی میبوسیدم من هم باهاش ادامه میدادم که یکی دم در زد از جونگکوک جدا شدم
گفتم: کیه
سلنا گفت: منم
جونگکوک گفت: چته باز
سلنا اومد داخل گفت: چخبر بچه ها
جونگکوک گفت: برو بیرون کار دارم
ا.ت گفت: جونگکوک
سلنا گفت: اگه میخوای تا کمکتون کنم
جونگکوک خندید گفت: خب برو بیرون
سلنا گفت:چیشده از دستم ناراحتی
جونگکوک گفت:نه
سلنا گفت:ا.ت حالم خوب نیست میتونی بری برام یه لیوان آب با قرصم رو بیاری ممنون
جونگکوک گفت: مگه ا.ت خدمتکارته
ا.ت گفت: ایرادی نداره الان میرم میارم
رفتم آب و یه لیوان آب بردم تو اتاق دیدم
از زبان جونگکوک
سلنا گفت: خب ا.ت رفت
جونگکوک گفت: که چی
سلنا گفت: یعنی چی
سلنا اومد تو بغلم خواستم پرتش کنم پایین که ا.ت اومد
دیدم جونگکوک رو تخته
گفت: چهخبر بیب
با خنده بهش گفتم: فکر کردم رفتی اتاق خودت
جونگکوک گفت: تو اتاق خودمم دیگه
ا.ت گفت: خیلی داری با سلنا جور میشی ها
جونگکوک گفت: میره به پدرم میگه تو که میدونی عشق من کیه
جونگکوک اومد نزدیکم و شروع کرد به بوسیدنم
و پرتم کرد روتخت و هی میبوسیدم من هم باهاش ادامه میدادم که یکی دم در زد از جونگکوک جدا شدم
گفتم: کیه
سلنا گفت: منم
جونگکوک گفت: چته باز
سلنا اومد داخل گفت: چخبر بچه ها
جونگکوک گفت: برو بیرون کار دارم
ا.ت گفت: جونگکوک
سلنا گفت: اگه میخوای تا کمکتون کنم
جونگکوک خندید گفت: خب برو بیرون
سلنا گفت:چیشده از دستم ناراحتی
جونگکوک گفت:نه
سلنا گفت:ا.ت حالم خوب نیست میتونی بری برام یه لیوان آب با قرصم رو بیاری ممنون
جونگکوک گفت: مگه ا.ت خدمتکارته
ا.ت گفت: ایرادی نداره الان میرم میارم
رفتم آب و یه لیوان آب بردم تو اتاق دیدم
از زبان جونگکوک
سلنا گفت: خب ا.ت رفت
جونگکوک گفت: که چی
سلنا گفت: یعنی چی
سلنا اومد تو بغلم خواستم پرتش کنم پایین که ا.ت اومد
۱۱.۴k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.