(پارت بیست و پنجم)
(پارت بیست و پنجم)
جونگکوک گفت: نقشه چطور بود
ا.ت گفت: همه این نقشه ها کار تو بود
جونگکوک گفت: آره
ا.ت گفت: حتی اون دختره
جونگکوک گفت: آره
ا.ت گفت: چرا سینما اینقدر شلوغ بود کسی نمیومد خو
جونگکوک گفت: چون من پول همه رو دادم
ا.ت گفت: داری دروغ میدی
جونگکوک گفت: نه بخدا دروغ نمیگم
ا.ت گفت: تو دیوانه ای
جونگکوک گفت: آره دیوانه تو ام میای الان بریم دور بزنیم بریم شهر بازی
ا.ت گفت: مگه بچه ایم
جونگکوک گفت: خوش میگذره
مجبورم کرد باهم رفتیم
و کلی بهمون خوش گذشت
تو راه برگشت بودیم
جونگکوک گفت: چطور بود بیب
ا.ت گفت:عالی کوکی
جونگکوک گفت: نمیزارم امشب دیگه بخوابی
ا.ت گفت: میخوای چیکار کنی
جونگکوک گفت: میخوام اینقدر بوست کنم که بمیری
ا.ت گفت: میخوای بکشیم
جونگکوک گفت: آره (با خنده)
رسیدیم
اول من رفتم داخل
سلنا گفت: سلام ا.ت
ا.ت گفت: سلام سلنا
رفتم عوض کردم
از زبان جونگکوک
من بعد از ا.ت رفتم
سلنا گفت: سلام عزیزم
جونگکوک گفت: سلام
سلنا گفت: بیا پیشم بشین
جونگکوک گفت: کار دارم
سلنا گفت: جونگکوک
جونگکوک گفت: باشه
و رفتم پیش سلنا نشستم
ا.ت اومد
تو گوش سلنا گفتم:تروخدا کاری کن پیش ا.ت بشینم
سلنا گفت: نه
جونگهیون اومد گفت: ا.ت گه خبر بود سرقرار
ا.ت گفت: خوب بود ولی اون منو دوست نداشت عوضی خودش با یه دختر دیگه بود
جونگهیون گفت: امکان نداره
ا.ت گفت: با چشمای خودم دیدم
جونگهیون گفت: خب ولش کن جونگکوک تو کجا بودی میبینم خیلی با سلنا جور شدی
جونگکوک گفت: داشتم درمورد کار باهاش حرف میزدم من برم بخوابم
از زبان ا.ت
سلنا رو به من کرد و با خنده شیطانی
گفت: نه بیبی تروخدا نرو بمون دیگه بعد باهم میریم میخوابیم
جونگکوک هم نگاه به من کرد و گفت: نه باید برم بخوابم کار دارم
جونگهیون گفت: سلنا عشق و عاشقی بزار بعد کار داره باید بخوابه
ا.ت گفت با اجازتون من هم رفتم بخوابم
جونگهیون گفت: شب بخیر
رفتم تو اتاقم....
جونگکوک گفت: نقشه چطور بود
ا.ت گفت: همه این نقشه ها کار تو بود
جونگکوک گفت: آره
ا.ت گفت: حتی اون دختره
جونگکوک گفت: آره
ا.ت گفت: چرا سینما اینقدر شلوغ بود کسی نمیومد خو
جونگکوک گفت: چون من پول همه رو دادم
ا.ت گفت: داری دروغ میدی
جونگکوک گفت: نه بخدا دروغ نمیگم
ا.ت گفت: تو دیوانه ای
جونگکوک گفت: آره دیوانه تو ام میای الان بریم دور بزنیم بریم شهر بازی
ا.ت گفت: مگه بچه ایم
جونگکوک گفت: خوش میگذره
مجبورم کرد باهم رفتیم
و کلی بهمون خوش گذشت
تو راه برگشت بودیم
جونگکوک گفت: چطور بود بیب
ا.ت گفت:عالی کوکی
جونگکوک گفت: نمیزارم امشب دیگه بخوابی
ا.ت گفت: میخوای چیکار کنی
جونگکوک گفت: میخوام اینقدر بوست کنم که بمیری
ا.ت گفت: میخوای بکشیم
جونگکوک گفت: آره (با خنده)
رسیدیم
اول من رفتم داخل
سلنا گفت: سلام ا.ت
ا.ت گفت: سلام سلنا
رفتم عوض کردم
از زبان جونگکوک
من بعد از ا.ت رفتم
سلنا گفت: سلام عزیزم
جونگکوک گفت: سلام
سلنا گفت: بیا پیشم بشین
جونگکوک گفت: کار دارم
سلنا گفت: جونگکوک
جونگکوک گفت: باشه
و رفتم پیش سلنا نشستم
ا.ت اومد
تو گوش سلنا گفتم:تروخدا کاری کن پیش ا.ت بشینم
سلنا گفت: نه
جونگهیون اومد گفت: ا.ت گه خبر بود سرقرار
ا.ت گفت: خوب بود ولی اون منو دوست نداشت عوضی خودش با یه دختر دیگه بود
جونگهیون گفت: امکان نداره
ا.ت گفت: با چشمای خودم دیدم
جونگهیون گفت: خب ولش کن جونگکوک تو کجا بودی میبینم خیلی با سلنا جور شدی
جونگکوک گفت: داشتم درمورد کار باهاش حرف میزدم من برم بخوابم
از زبان ا.ت
سلنا رو به من کرد و با خنده شیطانی
گفت: نه بیبی تروخدا نرو بمون دیگه بعد باهم میریم میخوابیم
جونگکوک هم نگاه به من کرد و گفت: نه باید برم بخوابم کار دارم
جونگهیون گفت: سلنا عشق و عاشقی بزار بعد کار داره باید بخوابه
ا.ت گفت با اجازتون من هم رفتم بخوابم
جونگهیون گفت: شب بخیر
رفتم تو اتاقم....
۱۰.۸k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.