ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۸


"ویو جنا"


و از این بی اصاب باید توقه داشت که با این کارایه مامانش اخر قاطی کنه.

________
الان یک هفته از اون روز گذشته...
و باید بگم یکی دو روزه جونگکوک ۷ صبح میره و ۸ شب برمیگرده..
کل روز تو خونه امم.و کاری نمیکنم..

بهتر بود دیگه فردا برم یه دوری بزنم خسته شده بودم...

و بگم شام ناهار صبحونه ام درست میکنم
وقتی کارم با اماده کردن شام تموم شد رویه مبل نشستم و با بم بازی کردم.

بازی کردن و نرف زدن باهاش ارومم میکرد..
هر چند اون کاره خاصی نمیکرد و من بودم که هعی حرف میزدم..

از جام بلندشدم و میز و چیدمم..
که طبق معمول تو همون تایما در خونه باز شد.

بدون هیچی حرفی شام و خوردیم و وسایل و جمع کردم.

اونم رفت تو اتاق کارش..
ای بابا...
حداقلل دو دقیقه بشین بهت بگم تو خونه پوسیدم..

ظرفارو که شستم
رفتم سمت اتاقم..
ولی به در اتاق کارش نگاه کردم..
بگم؟
نگم؟
بگم؟؟؟؟؟؟؟

اروم به سمت در اتاقش رفتم..
و چند ضربه به در زدم.

کوک: بیا تو..

گگگگ انگار اینجا ام شرکتهه..
راستی بهتون گفتم که اتاق کارش همونجاست که با کمربند نابودم کرد.

در و باز کردم و رفتم داخل ..
پشت کامپیوتر نشسته بود.

کوک: هوم؟

لباسشم عوض نکرده..همین الانشم مثل مدیر جذاب پشت میزه...
جذاب سگ...

سرش و بالا اورد و صندلی و یکم کنار کشید..

همین طوری به چشمام بیخیال زول زده بود.

کوگ: خوابت برده؟؟

چند بار پلک زدم..
جنا: چی؟؟اها من میخواستم یچییزی بگم..
کوک: اره میخواستی بگی ولی یک ساعته خوابت برده..

سریع و کمی عصبی گفتم:

_کجا یک ساعت شد؟؟

یه ابروش و بالا فرستاد..

کوک: نشد؟

جنا: اَهههه حالا هر چی،میخواستم بگم حصلم سر میره تو خونه ..‌از فردا میرم بیرون..
صندلی و عقب فرستاد و بلند شد..

گفته بودم تا به حال با لباس دیگه ایی ندیده بودمش؟؟
همیشه رسمی بود و مرتب..ولی وقتی میرفت سر کار کروات می بست..
برگشتنی کروات نداشت هیچی دکمه هایه اوله پیراهنش باز بود و کتش داخل دستش...
دیدگاه ها (۱۷)

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۹"ویو جنا"همین طور که دست تو جیب...

دوستان من میخواستم پارت بزارم ولی نتم تح کشیده و گفتم بهتون ...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۷"ویو جنا"..خندم گرفت و فنجون رو...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۲۶"ویو جنا"وای که حتی جون نداشم ...

game of love and hate(part 33)

Embrace of the mafia

پشیمونی..پارت. ۲۳ویو جناسویون بهم زنگ زد و گفت که چند نفر دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط