اون دیالوگ فیلم حوض نقاشی بود که بابای سهیل بهش م

اون دیالوگِ فیلمِ حوضِ نَقاشی بود که بابایِ سُهیل بِهِش میگه :
[‹‹ بِبخشید که بابات شُدَم سُهیل ››]
اون دیالوگو دِلَم میخواد به خونوادَم بِگَم،
به دوستام ،
به هَمه ..
#بِبخشید‌ڪه‌مَن‌هَستَم..͜.






《کاش یه خونه میساختَن واسه جَوونا مثلِ خانه یِ سالمَندان،
واسه ماهایی که از هَمه چی خَسته ایم،
بِریم توش زِندگی کنیم ♥🌱》



#آناهیتا
#خاطره‌بازی
دیدگاه ها (۱)

دِلبَـ ـردیشَب‌بایکی‌ازاین‌دیوونه‌ها،دِرازکشیده‌بودیم‌کَفِ‌ح...

‹‹ اَز یه حَدی که بِگذره دیگه نَتیجه‌ش اَشک نیست ..،یا گَلو ...

گفتی زِندگیم چِطور بود؟![شَبيه به چهارراهِ وَليعَصر، حُدوداى...

آلزایمِر بِگیرَم،لِباسی که می‌پَسندی را بِپوشَم،کنارِ پَنجره...

داستان مامانبزرگ

{ رمان جیمین }

خون آشام عزیز (67)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط