Part14(همه چیز اتفاقی بود)

امروز صبح دو نفره به همراه خانواده هیون جو برای بدرقه پدر و مادر کوک به فرودگاه رفتن و بعد برگشتن .
توضیحات:(بیماری که جونگ کوک عملش کرد رو یادتونه؟! کانگ یو جین.....اون مدیر یه کمپانی بودکه برشکست شد و حالا فکر میکرد که باید کار جانگ و جئون باشه و دنبال انتقام بود).
فلش بک بیمارستان:
_قربان بالاخره بیدار شدید
کانگ:آره...ولی هنوز احساس خفگی دارم
_نگران نباشید.عمل جراحیتون موفقیت آمیز بود.و همه چی تحت نظره
کانگ:خوبه......خب پزشک معالجم کی بوده؟!
_جئون....جئون جونگ کوک.
کانگ:چی گفتی الان؟! زود باش برو ببین خانوادش کین....
_الان میرم..

نیم ساعت بعد:
_قربان انگار به تازگی ازدواج کرده و پدرش با یه مرد دیگه..فکر میکنم جانگ صاحب یه کمپانی هستن.
کانگ:پس این پسر جئونه و همسرش هم دختر جانگ.....میشه ازشون انتقام خوبی بگیرم.


جونگ کوک وارد اتاق میشع:
جونگ کوک:خب اوضاع چطوره؟!
کانگ :دیگه احساس درد ندارم.....
جونگ کوک:اوضاع بهبودی که خیلی خوبه...فردا هم میتونید مرخص بشید.ولی سر زمانش برای کشیدن بخیه ها باید بیاید....
کانگ:بله،ممنونم....

و از اتاق بیرون رفت......

جونگ کوک:پرستار من کارم اینجا تمومه.فعلا من میرم...
+حتما....خسته نباشید.

پرش زمانی به کمپانی:
هفته دیگه دبیو میکردن و گروه سخت مشغول کا ای آلبوم و عکس برداری بودن.....

جیمین:هیونگ....کی دبیو میکنبم دیگه
جین:انقد غر نزن هفته دیگه..الان بچسب به آلبوم
هیون جو خندش گرفته بود از کارای اعضا...

نامجون:خانم جانگ،آهنگ بعدی آماده شد.
هیون جو:الان میام.شما خیلی با استعدادین.بعد از این باید برین برای عکس برداری....

صدای زنگ گوشی...

هیون جو:یه لحظه... الو
هوسوک:الو..سلام خوبی
هیون جو:اوپا..سلام من که خوبم تو چطوری.
هوسوک:انقد سرت شلوغه که بهم زنگ هم نمیزنی ها
هیون جو:خیلی زیاد هفته دیگه گروه جدید دبیو داره و یه کوه کار رو سرمونه.
هوسوک:باشه..فایتینگ..
هیون جو:کوماووو...

پایان تماس.....

جونگ کوک:من برگشتم....
هوسوک:چه عجب...الان بیکاری؟
جونگ کوک:هوم...باید اینجا رو مرتب کنیم و وسایل جدید هم بخریم!!!!!!
هوسوک:آره..پس شروع کن
جونگ کوک:چرا من.....
هوسوک:من گفتم فقط تو؟!
جونگ کوک:نه خب.....
هوسوک:پس بدو دیگه.....
جونگ کوک:باشع...باشه


ادامه دارد......


خب امروز دیگه بیکار بودم و پارت بعدی رو گذاشتم...
چطوری شده؟!
دیدگاه ها (۰)

Part15(همه چیز اتفاقی بود)

Part16(همه چیز اتفاقی بود)

Part13(همه چیز اتفاقی بود)

Part12(همه چیز اتفاقی بود)

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑ات: «خب خب خب… حالا که اوضاع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط